■ راز یک جنایت ■ پارت 2■
از زبان ا.ت: بین خواب و بیداری بودم ولی با صدای شکستن چیزی از خواب پریدم. سریع رفتم تو اتاق آیهان تا ببینم اون چیزی شکونده یا نه ولی وقتی رفتم تو اتاقش اونم ترسیده بود . سریع اومد بغلم کرد و گفت:( نونا صدای چی بود؟) ا.ت:( نمیدونم عزیزم حتما یکی از خدمتکارا یه ظرف شکونده) اما با تموم شدن این جملم یه صدای بلند مثل صدای تیر از طبقه پایین اومد . آیهان:( وای ا.ت این چی بود؟ من میترسم ) ا.ت:( گریه نکن عزیزم من الان میرم پایین ببینم چیشده . ببین عشقم هر صدایی شنیدی از اتاقت بیرون نیا باشه؟) آیهان:( باشه) { ادامه در ...
نظرات (۶)