فیک جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 11
Port 11
( از دید جانگ کوک )
چشمام رو باز کردم درد بدی پشت سرم احساس کردم خواستم تکون بخورم که دیدم ا/ت سرش رو گذاشته روی شونم نگاهش کردم سرش رو برداشتم و گذاشتم روی شکمم و به صورتش خیره شده شدم که بعد از چند دقیقه چشماش رو باز کرد و نگاهم کرد
( از دید ا/ت )
چشمام رو باز کردم دیدم روی شکمه جانگ کوکم ، سریع بلند شدم :
_ بیدار شدی ؟ حالت خوبه ، جایت که درد نمیکنه ، جانگ کوک جواب بده خوبی ؟ نکنه حالت بده بزار خدمتکارا رو صدا کنم
میخواستم از روی تخت بلند بشم که یک دفعه دستم رو گرفت و کشیدم سمت خودش ، سرش رو نزدیکم کرد و لبام رو بوسید همراهیش کردم ، ازم جدا شد و تو چشمام نگاه کرد :
+ زدی که فراری کنی اما نتونستی
_ جانگ کوکا ...
+ ولی خدایی فکر خوبی بود بزنی تو سرم اما اینو یادت باشه من تا تورو مال خودم نکنم نمیزارم جایی بری ، من حق اینو دارم که توضیح بدم
_ بده
+ چی ؟
_ توضیح بده دیگه
+ اون دوست صمیمیم بود تا اینکه فهمیدم عاشقمه بخاطر همین از خودم رونمش ، اونم بیخیال نشد ، اون روز اون کار رو کرد
_ باور کنم ؟
+ من سزاوار یک شانس دیگم ( ببخشید نمیدونم با کدوم ز مینوسن )
_ باشه حالا حداقل بزار برم پیش پدرم
+ امکان نداره
_ چرا
+ چون .... چون ..
_ چون چی ؟
+چون اونا تو رو از من میگیرن
_ .....
+ پس هیچ جایی نمیری
_ نمیتونی تا اخر عمرم اینجوری مخفیم کنی شاید الان پدرم میدونه تو من رو دزدیدی
+ خودم بهش گفتم
_ چی ؟
+ یک نامه براش گذاشتم اونم مجبوره قبول کنه تو هم فردا زن رسمی من و همین طور ملکه سئول میشی
_ اما ...
+ هییییسسسس اما و اگر و ولی نداریم ، الان دلم میخواد طعم لبات رو بچشم مخالفتی نداری
_( سکوت )
+ خوبه پس ادامه میدم
_ وای...
یکدفعه بوسیدم
نظرات (۲)