چطور اوتاکو شدم؟
اونایی که اینیستا دارن میدونن که الان خیلیا دارن یه داستانی درباره اوتاکو شدنشون مینویسن منم نوشتم گفتم بزا تو اینجا هم بزارم
با این که مطمئم خیلیا چون طولانیه نمیخونن ولی گفتم این همه که تایپ کردم حداقل ت چن تاجا بزارم
تیزهوشان در اومده بودم،خیلی خوش حال بودم نه بخاطر این که در اومده بودم به این خاطر که کسی به کارم کار نداشت و روزی حداقل ۱۲ ساعت پای لپ تاب و اینترنت بودم. بالاخره مامانم اجازه داده بود تل و واتس و اینستا و .. باز کنم ولی من یه مشکل اساسی داشتم اونم این بود که نمیدونستم تو پروفایلم چه عکسی بزارم(از یه بچه ۱۲ ساله بیشتر ازین انتظار نداشته باشین) آخر سر بعد از چندین روز گشتن تو اینترنت عکس یه پسر کارتونی به چشمم خورد و دیدم خیلی قشنگه زدم رو عکس تا عکس های مشابه رو ببینم و آخر سر رسیدم به چیزی به نام کارتون ژاپنی. بعد رفتم کارتون اون عکس رو دیدم.اون کارتون پایان جهان بود که روز اول فصل ۱ و فرداش هم فصل ۲ رو دیدم تو قسمت گریه کردم خیلی هم گریه کردم(جایی که میکا مرد)و نمیدونم چرا خیلی خوشم اومد ولی فک کروم همین یه دونست و تموم شد رفت تا این که تو مدرسه یکی از بچه گفت پیان جهان.... منم گفتم هر چی راجب به این چیزا میدونی بگو اونم نشست جریان انیمه و اوتاکو و اینا رو توضیح داد تا این که الان ۴ ساله روزی نشده انیمه نبینم(حداقل ۳ قسمت دیدم) بگذریم...
تو این ۴ سال خیلس چیزا از انیمه یاد گرفتم مثل این که هیچ وقت تسلیم نشم حتی اگه چند باز زمین خوردم (به قول آستا مادا مادا متادا به معنی به این زودیا تسلیم نمیشم هموز مونده). مثلا سعی میکنم به دوستای واقعی ایم اعتماد کنم و فهمیدم همه چیز رو نمیتونم خودم حل کنم و باید از اونا کمک بگیرم. و هزار تا چیز دیگه
تو این ۴ سال خیلی وقتا از ته دل خندیم که تا اون موقع نخندیده بودم مثل اون زمان هایی که تو سورد آرت آسونا میگفت کیریتو-کون منم ذهنم جاهای دیگه میرفت و انیمه رو استوپ میزدم و چن دیقه میخندیدم و دکتر استون و باراکامون رو که اصلا لازم نیس فان هاشونو بگم
از انیمه یاد گرفتم همه چیزو تو خودم نریزم و بعضی وقتا گریه کنم پس چرا خدا گریه رو افریده؟ هر وقت دیدم کسی دور و برم نیس نگفتم مرد نباید گریه کنهاگه توم پر بود میزدم زیر گریه و اگه تنها بودم داد میزدم تا خالی شم
بقیه تو نظرات》》》
نظرات (۳۱)