قسمت بیست و پنج فیک نمیدونم چرا؟idont know why

۰ نظر
گزارش تخلف
*nika*____*aida*بسته شد
*nika*____*aida*بسته شد

<br>
بعد رفت سمت حال خونه هیچکس نبود یادش افتاد ک باید بره تمرین رقص سریع رفت سمت کمد تیشرت و شلوارش رو پوشید و رفت بیرون رفت سمت اسانسور ک یادش افتاد ک ممکنه دوباره گیر کنه واس همین پله هارو انتخاب کرد و رفت سمت پله ها از پله ها رفت پایین رفت سمت اتاق تمرین و رفت داخل<br>
بک:اومدی؟؟؟<br>
-اوهوم...<br>
چان:خوش اومدی<br>
بک:کاراتو کردی؟؟؟؟<br>
-ها؟؟؟O_o<br>
بک:کاراتو میگم انجام دادی؟؟؟<br>
بک با سر ب جیان اشاره کرد<br>
- اها....ا...اره انجام دادم....ولی خیلی سخت بود<br>
بک:موفق باشی <br>
-مرسی<br>
تمرین رقص شروع شد معلم ب جیان توضیح داده بود واس همین اون چون رقصش با بقیه فرق داشت نشست روی زمین حدود 40 دیقه بعد مربی ب پسرا ی ذره استراحت داد و همه از خستگی رو زمین ولو شدن کای در حالی ک نفس نفس میزد گفت<br>
-کی آب داره؟؟<br>
جیان:من دارم صبر کن از تو کیفم بردارم<br>
کای با شنیدن اسم کیف رنگش پرید...<br>
کای:نهههههه نمیخاد<br>
ولی جیان بدون توجه ب حرفش رفت سر کیفش <br>
جیان:صبر کن ی دیقه <br>
جیان زیپ کیفش رو باز کرد بطری آب رو دراورد وقتی بطری رو دید فهمید ک یک مارمولک چسبیده بهش اما برخلاف تصور پسرا اصلا نترسید<br>
-اومو!!!این چقدر نازههه<br>
همه پسرا برگشتن سمتش و دیدنش و دهنشون چاهار متر باز شد<br>
-این کی رفت تو کیفم ک من نفهمیدم؟؟؟<br>
پسر ها: O_o<br>
جیان:&gt;o&lt;<br>
جیان مارمولک رو از روی ظرف برداشت و گزاشت رو زمین<br>
-برو خونت کوچولو<br>
مارمولک حرکت کرد و رفت سمت پسرا ک باعث شد دادشون بره هوا همشون فرار میکردن و عین دختر جیغ میکشیدن و مارمولک هم این طرف و اونطرف میرفت

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

قسمت بیست و پنج فیک نمیدونم چرا؟idont know why

۵ لایک
۰ نظر

<br>
بعد رفت سمت حال خونه هیچکس نبود یادش افتاد ک باید بره تمرین رقص سریع رفت سمت کمد تیشرت و شلوارش رو پوشید و رفت بیرون رفت سمت اسانسور ک یادش افتاد ک ممکنه دوباره گیر کنه واس همین پله هارو انتخاب کرد و رفت سمت پله ها از پله ها رفت پایین رفت سمت اتاق تمرین و رفت داخل<br>
بک:اومدی؟؟؟<br>
-اوهوم...<br>
چان:خوش اومدی<br>
بک:کاراتو کردی؟؟؟؟<br>
-ها؟؟؟O_o<br>
بک:کاراتو میگم انجام دادی؟؟؟<br>
بک با سر ب جیان اشاره کرد<br>
- اها....ا...اره انجام دادم....ولی خیلی سخت بود<br>
بک:موفق باشی <br>
-مرسی<br>
تمرین رقص شروع شد معلم ب جیان توضیح داده بود واس همین اون چون رقصش با بقیه فرق داشت نشست روی زمین حدود 40 دیقه بعد مربی ب پسرا ی ذره استراحت داد و همه از خستگی رو زمین ولو شدن کای در حالی ک نفس نفس میزد گفت<br>
-کی آب داره؟؟<br>
جیان:من دارم صبر کن از تو کیفم بردارم<br>
کای با شنیدن اسم کیف رنگش پرید...<br>
کای:نهههههه نمیخاد<br>
ولی جیان بدون توجه ب حرفش رفت سر کیفش <br>
جیان:صبر کن ی دیقه <br>
جیان زیپ کیفش رو باز کرد بطری آب رو دراورد وقتی بطری رو دید فهمید ک یک مارمولک چسبیده بهش اما برخلاف تصور پسرا اصلا نترسید<br>
-اومو!!!این چقدر نازههه<br>
همه پسرا برگشتن سمتش و دیدنش و دهنشون چاهار متر باز شد<br>
-این کی رفت تو کیفم ک من نفهمیدم؟؟؟<br>
پسر ها: O_o<br>
جیان:&gt;o&lt;<br>
جیان مارمولک رو از روی ظرف برداشت و گزاشت رو زمین<br>
-برو خونت کوچولو<br>
مارمولک حرکت کرد و رفت سمت پسرا ک باعث شد دادشون بره هوا همشون فرار میکردن و عین دختر جیغ میکشیدن و مارمولک هم این طرف و اونطرف میرفت