بیا کپ یه داستان برات تعریف کنم..........

۲۱ نظر گزارش تخلف
☆ʟᴀ ʟɪꜱᴀ☆
☆ʟᴀ ʟɪꜱᴀ☆

امروز فقط منو بابام خونه بودیم که 2 تا اتفاق افتاد اول این بود که بابام ناسلامتی میخواست یه غذا خوشمزه بپزه یهو یکی از دوستای بابام زنگ زد و کلا 2 ساعت داشتن حرف میزدن منم داشتم تو نما ول میچرخیدم پاک یادم رفت بابام غذا درست کرده بود رفتم اشپزخونه یه اب بخورم که دیدم بوی سوختگی میاد رفتم نزدیک دیدم غذا تمام سوخته شده بود و اشپزخونه رو هم کثیف کرده بود مامانمم سر اشپزخونه اش خیلی خیلی خیلی حساسه بابابم حرف هاشو به سلامتی تموم کرد امد اشپزخونه هی میخندید منم گفتم بابا یه چی بگم گریت بگیره اونم گفت چی؟منم گفتم غذارو نگاه بابام رفت نزدیک غذارو که دید و اوضاع اشپزخونه کلا زبونش بند اومده بود از ترس مامانم دستاش میلرزید که با کمک بابام چهار ساعت فقط داشتیم اشپزخونه رو تمیز میکردیم و هی عطر میپاشیدم تا بوی غذا نیاد اتفاق دوم این بود داشتم وایت لوتوس نگاه میکردم که خودتون میدونین چقدر مثبت 18 اس داشتم نگاه میکردم که بابام اومد تو گفت تو شارژ این که یهو دید دارم چی میبینم گفت اها باش ببخشید منم کلا نمیدونستم چی بگم فکر میکردم الان بابام عصبانی میشه ولی خدا رحم کرد همینو گفت رفت مامانم برگشت گفت این بوی چیه میاد بابام زود از خونه در رفت

نظرات (۲۱)

Loading...

توضیحات

بیا کپ یه داستان برات تعریف کنم..........

۷ لایک
۲۱ نظر

امروز فقط منو بابام خونه بودیم که 2 تا اتفاق افتاد اول این بود که بابام ناسلامتی میخواست یه غذا خوشمزه بپزه یهو یکی از دوستای بابام زنگ زد و کلا 2 ساعت داشتن حرف میزدن منم داشتم تو نما ول میچرخیدم پاک یادم رفت بابام غذا درست کرده بود رفتم اشپزخونه یه اب بخورم که دیدم بوی سوختگی میاد رفتم نزدیک دیدم غذا تمام سوخته شده بود و اشپزخونه رو هم کثیف کرده بود مامانمم سر اشپزخونه اش خیلی خیلی خیلی حساسه بابابم حرف هاشو به سلامتی تموم کرد امد اشپزخونه هی میخندید منم گفتم بابا یه چی بگم گریت بگیره اونم گفت چی؟منم گفتم غذارو نگاه بابام رفت نزدیک غذارو که دید و اوضاع اشپزخونه کلا زبونش بند اومده بود از ترس مامانم دستاش میلرزید که با کمک بابام چهار ساعت فقط داشتیم اشپزخونه رو تمیز میکردیم و هی عطر میپاشیدم تا بوی غذا نیاد اتفاق دوم این بود داشتم وایت لوتوس نگاه میکردم که خودتون میدونین چقدر مثبت 18 اس داشتم نگاه میکردم که بابام اومد تو گفت تو شارژ این که یهو دید دارم چی میبینم گفت اها باش ببخشید منم کلا نمیدونستم چی بگم فکر میکردم الان بابام عصبانی میشه ولی خدا رحم کرد همینو گفت رفت مامانم برگشت گفت این بوی چیه میاد بابام زود از خونه در رفت