اخرین گریه...
جریان چیبود که یهو انقد فوتبالی شدم و حتی انقد گریه پسرا واسم مهم بود
خب من یه پسرعمه دارم و یه پسردایی که پسرعمم خیلی فوتبالیو یمدت فوتبال کار میکرد
و پسرداییمم پیش تیمه(نمیدونم کدوم فک کنم بعد پرسپولیس رفت نفت تهران)
بعد یبار چند سال پیش به طور اتفاقی که ما بعد یه بازی بیرون شهر بودیم تو تهران ما اتوبوس پسرارو دیدیدم
و عر اونموقع کوچولو بودم و یه لباس که عکس توپ داشتم تنم بوددددد
و اره دیگه اونام مارو دیدن)
حالا بماند چه جمعیتی هجوم اورده بودن اونجا
خلاصه از اون روز به بعد به خودم قول داده بودم که فوتبالو هیچوقت کنار نذارم::خنده::
و بعد اون نمیدونم چیشد که فوتبال به یکی از بزرگترین بخشای زندگیم تبدیل شد و پسراهم همینطور دیگه برین خونتون شنیدین
خودمم ازون موقع چیزی یادم نمیاد چون اصلا خیلی بچه بودیم
حالا فک نکنین تیم ملیو میگما باشگاه پرسپولیس بود
نظرات (۲۰)