پیانیست(پارت پانزدهم){قسمت دوم}[گزارش نشه لطفا]

۰ نظر گزارش تخلف
Anahita.Mix
Anahita.Mix

به جعبه ی قرمز رنگ کوچیکی که جونگ بوم روی میز گذاشت نگاه کردم
+این چیه؟
جونگ بوم در جعبه رو باز کرد و گردنبند نقره ای رنگی که توش بود و برداشت و جلوی من گرفت گفت :منظورم این بود.
پلاک گردنبند یه قلب بود که وسطش یه نگین سبز رنگ داشت.
+این خیلی خوشگله، لازم نبود کادویی به این گرونی بخری
_نه خیرم لازم بود مثلا امسال اولین سالیه که دارم برات تولد میگیرما، نمیتونستم که یه کادوی معمولی بگیرم باید یه چیزی میگرفتم برات خاطره شه حالا واقعا ازش خوشت اومده؟
+اووه،خیلی خوشم اومده
_حالا که خوشت اومده ، گردنت بنداز ببینم، نه وایسا خودم برات میندازم
جونگ بوم از جاش بلند شد و اومد سمتم و گردنبند و انداخت گردنمو برگشت سر جای خودش و با لبخند گفت :واقعا بهت میاد، باید یه قولی بهم بدی؟
+چه قولی؟
_اینکه هیچوقت این گردنبند و از گردنت در نیاری حتی اگه یه روزی من نبودم
+یااا چرا داری مضخرف سر هم میکنی؟
یعنی چی که حتی اگه یه روزی نبودم؟!
تو حق نداری بدون من جایی بری فهمیدی؟
_ایگوووو، باشه، فهمیدم، فهمیدم نیازی به خشونت نیست.
و بعد من و جونگ بوم هردو با هم شروع به خندیدن کردیم و جوری صدامون بالا رفت که آدمای دور و برمون با تعجب بهمون خیره شده بودن.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

پیانیست(پارت پانزدهم){قسمت دوم}[گزارش نشه لطفا]

۱۳ لایک
۰ نظر

به جعبه ی قرمز رنگ کوچیکی که جونگ بوم روی میز گذاشت نگاه کردم
+این چیه؟
جونگ بوم در جعبه رو باز کرد و گردنبند نقره ای رنگی که توش بود و برداشت و جلوی من گرفت گفت :منظورم این بود.
پلاک گردنبند یه قلب بود که وسطش یه نگین سبز رنگ داشت.
+این خیلی خوشگله، لازم نبود کادویی به این گرونی بخری
_نه خیرم لازم بود مثلا امسال اولین سالیه که دارم برات تولد میگیرما، نمیتونستم که یه کادوی معمولی بگیرم باید یه چیزی میگرفتم برات خاطره شه حالا واقعا ازش خوشت اومده؟
+اووه،خیلی خوشم اومده
_حالا که خوشت اومده ، گردنت بنداز ببینم، نه وایسا خودم برات میندازم
جونگ بوم از جاش بلند شد و اومد سمتم و گردنبند و انداخت گردنمو برگشت سر جای خودش و با لبخند گفت :واقعا بهت میاد، باید یه قولی بهم بدی؟
+چه قولی؟
_اینکه هیچوقت این گردنبند و از گردنت در نیاری حتی اگه یه روزی من نبودم
+یااا چرا داری مضخرف سر هم میکنی؟
یعنی چی که حتی اگه یه روزی نبودم؟!
تو حق نداری بدون من جایی بری فهمیدی؟
_ایگوووو، باشه، فهمیدم، فهمیدم نیازی به خشونت نیست.
و بعد من و جونگ بوم هردو با هم شروع به خندیدن کردیم و جوری صدامون بالا رفت که آدمای دور و برمون با تعجب بهمون خیره شده بودن.