کیارا-پارت107
پدرام از تاکسی پیاده شد و نگاهی به ساختمون مقابلش کرد و از تاکسی پیاده شد و چمدونشو از صندوق عقب تاکسی بیرون اورد و کنار چمدون وایساد.راننده تاکسی گذاشت رفت و پدرام نکاهی به دور و اطرافش انداخت و خواست بره سمت اپارتمان که یهو نگاهش به یه دختر افتاد که بی توجه به ماشینا داشت تو خیابون راه میرفت سریع چمدون و انداخت یه وری و دوید سمت دختر یه ماشین با سرعت نور داشت میومد .
...
نظرات (۴)