Desiree Novel
Desiree Novel _ Episode 2 Acha Part 7
در حالی که باال رفتن ضربان قلبش رو به راحتی میشنید، روی
صندلی نشست. کاله بافتش رو از روی سرش برداشت و دستی
به موهای بلندش کشید و مرتبشون کرد، خانوم هان با دقت
کاغذ ها رو توی دستش گرفته بود و مشغول مطالعه بود. چند
دقیقه گذشته بود که با لبخند سرش رو بلند کرد:
_ دخترت کامال سالمه... آزمایش هاش خیلی خوب جواب
داده.
لبخندی از سر آسودگی کشید و سرش رو تکون داد:
خداروشکر.
خانوم هان جواب آزمایش های سویون رو برداشت و نگاهی
انداخت:
_ بذار ببینم حال خودت چطوره... این آزمایش ها کلی بوده،
درسته؟
_ آره...
دکتر هان سرش رو تکون داد و خواست چیزی بگه که
چشمش به بخشی از آزمایش افتاد، رنگ صورتش برای لحظه
ای پرید:
_ خانوم کیم.
_ بله؟
_ توی این یک ماهی که از زایمانت میگذره با همسرت رابطه
ی جنسی داشتی؟
سویون با ابروهای باال رفته نگاهش کرد:
منظورتون چیه؟
_ لطفا جواب بده...
_ آخرین بار رابطمون وقتی بود که آچا رو تو دوماهگی حامله
بودم.
_ موقع زایمانت... از خون اهدایی استفاده کردی؟
نگرانی کم کم بهش هجوم میاورد، با تردید گفت:
_ خب... من کمبود خون داشتم... و... توی بیمارستان زایمان
نکردم... مادرم آدم مذهبی ایه توی خونه ی پزشک
خانوادگیمون زایمان کردم، پس... آره، خون بهم دادن.
خانوم هان نفس عمیقی کشید و کاغذ ها رو روی میز گذاشت.
در حالی که سعی میکرد به آروم ترین شکل ممکن حرف بزنه،
گفت:
_ شیر دادن به دخترت و فعال قطع کن... از رابطه داشتن با
همسرت هم پرهیز کن... هنوز تو مرحله ی اوله.
نفسش توی سینه اش حبس شده بود، با ترس گفت:
مگه چه اتفاقی افتاده؟
_ به احتمال زیاد سرنگ یا خون... آلوده بوده.
_ آل...آلوده به چی؟
نظرات (۸)