میکس های سریال یک روز خوب برای سگ بودن
*مرد و زنی که هدیه هم شدن*.....سریال یک روز خوب برای سگ بودن_نمایش سایه
و یک هفته هم گذشت...و از این به بعد چهارشنبه ها...یک روز خوب برای سگ بودن رو نداریم...
.
.
.
و قصه "یک روز خوب برای سگ بودن" پایان رسید...
از غصه های پر درد زندگی قبلی شون تا شیرینی پایان شون.... قصه...قصه پسری که تنهایی...باید مقابله میکرد و می ایستاد بخاطر خواهرزاده اش...بدون آنکه او را نگران خودش کند...اشک بریزد.... قصه خواهرزاده ایی که پا به پای داییش بزرگ و بزرگتر میشد و محرم راز آدمی شد که عشق دایی خودش بود... قصه پسری که از سگ ها میترسید و جرئت گفتنش رو هم نداشت چون فکر میکرد عجیبه تا اینکه یک نفر بهش فهموند *هر آدمی یه جوری و همه نباید مثل هم باشن...ما عجیب نیستیم...فقط مدلمون اینجوریه* و کمکش کرد تا به ترساش غلبه کنه.... و قصه همون یه نفر...همون دختری که اشتباها تقاص نفرینی رو میداد که مقصرش نبود... بی گناه اما محکوم به سختی ها...محکوم به زندگی پر دردی که در آن هرکسی نمیتوانست وارد شود...هرکسی نمیتواست درکش کند... هرکسی نمیتوانست با یک نگاه تا عمق حرف ها و ناگفته هایش را بفهمد... که روزی به واسطه همون نفرین سرنوشتش با کسی گره خورد که هر سختی و غصه ای رو به جان خرید و هم مسیر و همسفر قصه آن دختر شد تا جایی که حتی به پای فراموشی گرفتنش هم ایستاد و ایستاد...تا لحظه ای که دوباره همه چی رو بخاطر بیاره......... نمیدونم ولی انگاری قصه...قصه قشنگی بود..خیلی قشنگ...قصه آدمی که تو رو هرجوری که باشی دوست داشته باشه.... .
یکی بود یکی نبود / غیر از خدا هیچکی نبود / اما ای کاش یکی بود / که فقط واسه یکی بود / که صادق و واقعی بود / اصلا ای کاش قصه ها واقعی بود.
1402/10/27
نظرات (۹۰)