پرطرفدار ترین رمان ایرانی سال 1401! رکورد پربینده ترین رمان عاشقانه

۰ نظر گزارش تخلف
Ketab
Ketab

دانلود رمان استیصال از نسترن اکبریان
https://dl.98iiia.ir/uploads/1662102325.pdf
نام رمان: استیصال
نویسنده: نسترن اکبریان
ژانر رمان: عاشقانه_ اجتماعی
خلاصه رمان عاشقانه استیصال:
همه چیز بوی خون به خود گرفته بود… عطر گندیده‌ی قتل پس از سال‌ها در مشام حوا بیدار شده و انگشت اتهام، سایه‌ی عشق را خط می‌زد… همه چیز برایش گنگ بود، او دیوانه نبود! مطمئن بود که حقیقت را تنها خود می‌داند و بر او انگ دیوانگی چسبانده بودند. می خواستند او را مجنون جلوه دهند تا از گناه خود بکاهند، اما چه کسی می دانست واقعیت چیست؟


مطالعه بخشی از دانلود رمان استیصال در نودهشتیا
دستم را به سمت اتاقم کشید و من همچنان در حیرت رفتار مادر بودم. چگونه توانسته بود در عرض یک رو آنچنان بی‌رحم شود که مرا به دست امیر رها کند؟ آن هم با این‌که خوب می دانست با من چه کرده بود! اگر تمام آن‌ها خواب نبود پس چه می توانست باشد؟

از مقابل پدری که از صدای ما روی مبل نیم‌خیز شده بود رد شدیم و با باز کردن محکم در اتاقم، مرا به داخل هل داد. با خودش چه فکری کرده بود که این طور بی مهابا خواهر بزرگ ترش را با حرکات بی ادبانه تحقر می کرد؟ اصلا با کدام رویی می توانست در مقابل من این چنین بی‌پروا حاضر شود که بخواهد مرا هل دهد؟

خواستم به حرکتش واکنشی دهم که همانند اسبی افسار گسیخته به سمت کتابخانه کوچکی که در کنار اتاقم خاک می خورد هجوم برد و با پرت کردن ناگهانی اش، باعث شد از ترس جیغ کوتاهی بکشم. کتاب‌ها را دانه- دانه در دست گرفت و با پرت کردنشان بر تختم، با صدای بلندی فریاد کشید:

– کدومشونه هان؟ توی کدوم یکی از این کوفتی ها این داستان هایی که سر هم می کنی نوشته شده؟

جلد کتابی که به نظر یک رمان جنایی می آمد را به ضرب پاره کرد و با پرت کردنش در صورتم، مجدد فریادش را بالا برد:

– توی این نوشته من خواهر نداشتت رو کشتم یا این یکی؟ دیوونه کردی حوا! خودت دیوونه ای همه رو دیوونه کردی! اون بدبخت ها رو ببین؛ ببینشون! ببین چه طور دست و پاشون رو لرز انداختی!

اشاره اش به پدر و مادری بود که با ترس در آستانه اتاق حرکات دیوانه وار امیر را نگاه می کردند؛ شوخی بود، خواب بود یا رویا نمی دانم، اما هر چه که بود نمی توانست حقیقت داشته باشد، چگونه می توانست همه چیز را سر من خراب کند و کسی حرفی به او نزد؟

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

پرطرفدار ترین رمان ایرانی سال 1401! رکورد پربینده ترین رمان عاشقانه

۲ لایک
۰ نظر

دانلود رمان استیصال از نسترن اکبریان
https://dl.98iiia.ir/uploads/1662102325.pdf
نام رمان: استیصال
نویسنده: نسترن اکبریان
ژانر رمان: عاشقانه_ اجتماعی
خلاصه رمان عاشقانه استیصال:
همه چیز بوی خون به خود گرفته بود… عطر گندیده‌ی قتل پس از سال‌ها در مشام حوا بیدار شده و انگشت اتهام، سایه‌ی عشق را خط می‌زد… همه چیز برایش گنگ بود، او دیوانه نبود! مطمئن بود که حقیقت را تنها خود می‌داند و بر او انگ دیوانگی چسبانده بودند. می خواستند او را مجنون جلوه دهند تا از گناه خود بکاهند، اما چه کسی می دانست واقعیت چیست؟


مطالعه بخشی از دانلود رمان استیصال در نودهشتیا
دستم را به سمت اتاقم کشید و من همچنان در حیرت رفتار مادر بودم. چگونه توانسته بود در عرض یک رو آنچنان بی‌رحم شود که مرا به دست امیر رها کند؟ آن هم با این‌که خوب می دانست با من چه کرده بود! اگر تمام آن‌ها خواب نبود پس چه می توانست باشد؟

از مقابل پدری که از صدای ما روی مبل نیم‌خیز شده بود رد شدیم و با باز کردن محکم در اتاقم، مرا به داخل هل داد. با خودش چه فکری کرده بود که این طور بی مهابا خواهر بزرگ ترش را با حرکات بی ادبانه تحقر می کرد؟ اصلا با کدام رویی می توانست در مقابل من این چنین بی‌پروا حاضر شود که بخواهد مرا هل دهد؟

خواستم به حرکتش واکنشی دهم که همانند اسبی افسار گسیخته به سمت کتابخانه کوچکی که در کنار اتاقم خاک می خورد هجوم برد و با پرت کردن ناگهانی اش، باعث شد از ترس جیغ کوتاهی بکشم. کتاب‌ها را دانه- دانه در دست گرفت و با پرت کردنشان بر تختم، با صدای بلندی فریاد کشید:

– کدومشونه هان؟ توی کدوم یکی از این کوفتی ها این داستان هایی که سر هم می کنی نوشته شده؟

جلد کتابی که به نظر یک رمان جنایی می آمد را به ضرب پاره کرد و با پرت کردنش در صورتم، مجدد فریادش را بالا برد:

– توی این نوشته من خواهر نداشتت رو کشتم یا این یکی؟ دیوونه کردی حوا! خودت دیوونه ای همه رو دیوونه کردی! اون بدبخت ها رو ببین؛ ببینشون! ببین چه طور دست و پاشون رو لرز انداختی!

اشاره اش به پدر و مادری بود که با ترس در آستانه اتاق حرکات دیوانه وار امیر را نگاه می کردند؛ شوخی بود، خواب بود یا رویا نمی دانم، اما هر چه که بود نمی توانست حقیقت داشته باشد، چگونه می توانست همه چیز را سر من خراب کند و کسی حرفی به او نزد؟