پارت ² {توی کپشن﴾ نام نویسنده:پارک مینسو

۰ نظر گزارش تخلف
B̶l̶a̶c̶k̶ P̶i̶n̶k̶ a̶n̶d̶ B̶T̶S̶
B̶l̶a̶c̶k̶ P̶i̶n̶k̶ a̶n̶d̶ B̶T̶S̶

...آفتاب پنجره می خورد تو صورتش که رویایی میشد. ظرفا رو که شستم و جیمین غذا پخت،رفتیم رو مبل دراز کشیدیم و یکم استراحت کردیم. توکل روز یه ذره غذا خوردیم و مست کردیم. خیلی خوش گذشت. شب تو بغل هم خوابیدیم و صبح از راه اول من بیدار شدم و جیمین خواب بود. رفتم پایین صبحانه درست کنم. جیمین هم بیدار شد اومد پایین با هم صبحانه خوردیم. بعد صبحانه، جیمین گفت من می خوام برم خرید لباس بخرم تو هم با من میای؟گفتم چرا که نه حتما میام. رفتیم یه دست کت و شلوار قشنگ واسه جیمین خریدیم و یه لباسی با دامن حریر کوتاه سفید رنگ برای من خرید و همش رو خودش حساب کرد و یه ذره هم از قیمت لباس ها به من نگفت. اومدیم خونه به وسایل مهمونی را چیدیم تو که زنگ در خونه رو زدن به یکی یکی مهمونا وارد خونمون شدن. جیمین میخواست بره از مهمونا پذیرایی کنه و غیرت من اجازه نداد و گفتم تو بشین رو صندلی من از شما پذیرایی کنم نمیخواد تو بری. گفت هر کاری که خودت صلاح میدونی را انجام بدی خوبه. رفتم ازشون پذیرایی کردم و یهو جیمین قاشقشو برداشت کوبید ب لیوانش تا که توجه همه جمع بشه. بعد گفت من و ا/ت میخوای باهم ا*ز*د*و*ا*ج کنیم و شما به این مهمونی اومدید تا ا*ز*د*و*ا*ج ما رو شاهد باشید. بهم گفت بیا اینجا کارت دارم. وایساد و زانو زد و حلقه رو باز کرد و گفت مایلی با من ا*ز*د*و*ا*ج کنی؟همه ی هویی کشیدن(از تعجبو خوشحالی) منم به عده پده افتاده بودم. دستمو جلوی دهنم گذاشتم و با تعجب گفتم معلومه که آره. همه هم دست زدن و خوشحال شدن. مهمونی با کلی مست کردنو رقصو دست گذروندیم. مهمونی تمام شد و همه رفتن. شب هم تو بغل هم خوابیدیم اما قبلش یه بوسه خیلی شیرینی به هم زدیم. تا حالا انقدر حال خوبی نداشتم...
پایان پارت دوم...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

پارت ² {توی کپشن﴾ نام نویسنده:پارک مینسو

۱ لایک
۰ نظر

...آفتاب پنجره می خورد تو صورتش که رویایی میشد. ظرفا رو که شستم و جیمین غذا پخت،رفتیم رو مبل دراز کشیدیم و یکم استراحت کردیم. توکل روز یه ذره غذا خوردیم و مست کردیم. خیلی خوش گذشت. شب تو بغل هم خوابیدیم و صبح از راه اول من بیدار شدم و جیمین خواب بود. رفتم پایین صبحانه درست کنم. جیمین هم بیدار شد اومد پایین با هم صبحانه خوردیم. بعد صبحانه، جیمین گفت من می خوام برم خرید لباس بخرم تو هم با من میای؟گفتم چرا که نه حتما میام. رفتیم یه دست کت و شلوار قشنگ واسه جیمین خریدیم و یه لباسی با دامن حریر کوتاه سفید رنگ برای من خرید و همش رو خودش حساب کرد و یه ذره هم از قیمت لباس ها به من نگفت. اومدیم خونه به وسایل مهمونی را چیدیم تو که زنگ در خونه رو زدن به یکی یکی مهمونا وارد خونمون شدن. جیمین میخواست بره از مهمونا پذیرایی کنه و غیرت من اجازه نداد و گفتم تو بشین رو صندلی من از شما پذیرایی کنم نمیخواد تو بری. گفت هر کاری که خودت صلاح میدونی را انجام بدی خوبه. رفتم ازشون پذیرایی کردم و یهو جیمین قاشقشو برداشت کوبید ب لیوانش تا که توجه همه جمع بشه. بعد گفت من و ا/ت میخوای باهم ا*ز*د*و*ا*ج کنیم و شما به این مهمونی اومدید تا ا*ز*د*و*ا*ج ما رو شاهد باشید. بهم گفت بیا اینجا کارت دارم. وایساد و زانو زد و حلقه رو باز کرد و گفت مایلی با من ا*ز*د*و*ا*ج کنی؟همه ی هویی کشیدن(از تعجبو خوشحالی) منم به عده پده افتاده بودم. دستمو جلوی دهنم گذاشتم و با تعجب گفتم معلومه که آره. همه هم دست زدن و خوشحال شدن. مهمونی با کلی مست کردنو رقصو دست گذروندیم. مهمونی تمام شد و همه رفتن. شب هم تو بغل هم خوابیدیم اما قبلش یه بوسه خیلی شیرینی به هم زدیم. تا حالا انقدر حال خوبی نداشتم...
پایان پارت دوم...