"من با نخستین نگاه تو آغاز شدم..." /تهکوک
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست میدارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام
دوست میدارم
برای خاطر عطر گستره ی بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود
برای خاطر نخستین گلها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه ی زنانی که دوست نمیدارم
دوست میدارم
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود، خویشتن را بس اندک می بینم
بی تو جز گسترهئی بیکران نمیبینم
میان گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند..."
نظرات (۱۶)