سلاااااممممممممممممممممممم من برگشتم(توضیحات)

۳۴ نظر گزارش تخلف
asma=kim min ki
asma=kim min ki

امروز ساعت هفت رسیدیم.اولین کاری هم که کردم اومدم کامپیوتر و مودمو روشن کردم.خدا میدونه چقد دلم براشون تنگ شده بود خخخخ.البته از ساعت هشت پای نماشا بودم تا حالا و فقط داشتم ویدیوهاتونو میدیم و شرمنده اگه همه ی ویدیوها لایک نشدن اخه از همون اول که رفتیم سفر تا حالا کم کمش 10000 تا ویدیو بودن و هر دو سه روز که نمیومدم 2000 ویدیو میذاشتین.خلاصه بگذریم.
در مورد ویدیو هم که بگم بازی تاپ اسپینه که من و دخترای فامیل سوار شدیم.من اول میترسیدم ولی بعد گفتم سونگکیو اوپا سوارش شده نمیشه من تجربه اش نکنم.(ویدیوشو گذاشتم:http://www.namasha.com/v/T1qOPfER)شاید بگین دیوونم ولی به عشق سونگیول هدفون خریدم به عشق وویونم یه عینک افتابی مثل خودش خریدم خخخخ این بازی رم که به عشق سونگکیو سوار شدم.خب حالا برای اینکه منو تشخیص بدین من دقیقا وسط نشستم توی ردیف اول.تمام مدت هم از ترس دستام زربدری بود.تازه نزدیک بود لیز هم بخورم.ولی صد رحمت به تاپ اسپین.همیشه دوست داشتم ترن هوایی رم امتحان کنم ولی مامانم نمیذاشت میگفت اگه دوست داری بمیری باشه برو.ایندفه هم گفتم اگه امشب نرم ترن من اسما نیستم.سوار ترن هم شدم ولی واقعا مرگو با چشام دیدم.و غهمیدم چرا مامانم نمیذاشت برم(البته خودم یه ترسی تو دلم داشتم ولی از یه طرف هم میخواستم سوار شم خخخخخ)کمربندارم که اصن مرده وقت نداد ما ببندیم.اصن یه وضعی بودااا یعنی نزدیک بود من اونجا قطع نخاع بشم.مامان و بابام که از ترسشون رفتن و اصن منو ندیدن.همونجا بود که من توبه کردم دیگه سوار نشم خخخخ.البته نا گفته نماند من از همون کوچیکی نترس بودم.تو یه سال و نیمی اینقد گریه کردم تا بابام منو اون سرسره بزرگا برد خخخخ(خودش خیلی میترسید ولی دیگه چاره نداشت جز اینکه منو ببره خخخخ)
اووووف انگشتم شکست خخخ

نظرات (۳۴)

Loading...

توضیحات

سلاااااممممممممممممممممممم من برگشتم(توضیحات)

۲۷ لایک
۳۴ نظر

امروز ساعت هفت رسیدیم.اولین کاری هم که کردم اومدم کامپیوتر و مودمو روشن کردم.خدا میدونه چقد دلم براشون تنگ شده بود خخخخ.البته از ساعت هشت پای نماشا بودم تا حالا و فقط داشتم ویدیوهاتونو میدیم و شرمنده اگه همه ی ویدیوها لایک نشدن اخه از همون اول که رفتیم سفر تا حالا کم کمش 10000 تا ویدیو بودن و هر دو سه روز که نمیومدم 2000 ویدیو میذاشتین.خلاصه بگذریم.
در مورد ویدیو هم که بگم بازی تاپ اسپینه که من و دخترای فامیل سوار شدیم.من اول میترسیدم ولی بعد گفتم سونگکیو اوپا سوارش شده نمیشه من تجربه اش نکنم.(ویدیوشو گذاشتم:http://www.namasha.com/v/T1qOPfER)شاید بگین دیوونم ولی به عشق سونگیول هدفون خریدم به عشق وویونم یه عینک افتابی مثل خودش خریدم خخخخ این بازی رم که به عشق سونگکیو سوار شدم.خب حالا برای اینکه منو تشخیص بدین من دقیقا وسط نشستم توی ردیف اول.تمام مدت هم از ترس دستام زربدری بود.تازه نزدیک بود لیز هم بخورم.ولی صد رحمت به تاپ اسپین.همیشه دوست داشتم ترن هوایی رم امتحان کنم ولی مامانم نمیذاشت میگفت اگه دوست داری بمیری باشه برو.ایندفه هم گفتم اگه امشب نرم ترن من اسما نیستم.سوار ترن هم شدم ولی واقعا مرگو با چشام دیدم.و غهمیدم چرا مامانم نمیذاشت برم(البته خودم یه ترسی تو دلم داشتم ولی از یه طرف هم میخواستم سوار شم خخخخخ)کمربندارم که اصن مرده وقت نداد ما ببندیم.اصن یه وضعی بودااا یعنی نزدیک بود من اونجا قطع نخاع بشم.مامان و بابام که از ترسشون رفتن و اصن منو ندیدن.همونجا بود که من توبه کردم دیگه سوار نشم خخخخ.البته نا گفته نماند من از همون کوچیکی نترس بودم.تو یه سال و نیمی اینقد گریه کردم تا بابام منو اون سرسره بزرگا برد خخخخ(خودش خیلی میترسید ولی دیگه چاره نداشت جز اینکه منو ببره خخخخ)
اووووف انگشتم شکست خخخ