شعر ریخت بهم از سیمین بهبهانی

۱ نظر گزارش تخلف
Dark Star
Dark Star

قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
صاف بود آبو هوایم که دو چشمت بارید
که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...
دست در دست خدا بودی و با آمدنم
عاشق من شدیو رابطه ها ریخت بهم...
وای بانوی غزل پوش ببخشید مرا
عشق بعدی شدم و بین شما ریخت بهم...
فاصله بین من و تو نفسی بود ولی
رفتی و وسوسه فاصله ها ریخت بهم...
قصد این بود ک عاشق بشویم اما نه
عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم...
نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار
لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم...
باز اقبالی و آهنگ شقایق اما
چقدر ساده هم آغوشی ما ریخت بهم...
بعد از آن زندگی آنقدر به من سخت گرفت
خانه از بعد همان ثانیه ها ریخت بهم...
کلماتم همه در بغض گلو درد شدند
بعد از آن شعر و غزل قافیه ها ریخت بهم...
خسته ام آه چرا رابطه عشقی ما
به همین سرعت و بی چون و چرا ریخت بهم.؟!!

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

شعر ریخت بهم از سیمین بهبهانی

۳ لایک
۱ نظر

قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
صاف بود آبو هوایم که دو چشمت بارید
که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...
دست در دست خدا بودی و با آمدنم
عاشق من شدیو رابطه ها ریخت بهم...
وای بانوی غزل پوش ببخشید مرا
عشق بعدی شدم و بین شما ریخت بهم...
فاصله بین من و تو نفسی بود ولی
رفتی و وسوسه فاصله ها ریخت بهم...
قصد این بود ک عاشق بشویم اما نه
عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم...
نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار
لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم...
باز اقبالی و آهنگ شقایق اما
چقدر ساده هم آغوشی ما ریخت بهم...
بعد از آن زندگی آنقدر به من سخت گرفت
خانه از بعد همان ثانیه ها ریخت بهم...
کلماتم همه در بغض گلو درد شدند
بعد از آن شعر و غزل قافیه ها ریخت بهم...
خسته ام آه چرا رابطه عشقی ما
به همین سرعت و بی چون و چرا ریخت بهم.؟!!