مسابقه غمگین ترین صحنه کی دراما ✦ ممنونم که باورم داشتی.... (توضیحات..)
داستانش از این قراره که محافظ ولیعهد در واقع عضو گروه شورشیا بوده که هدفشون از بین بردن فساد توی قصره ولی با این حال ولیعهدو مثل یه برادر دوست داشته و برا همینم مونده بوده بین دوراهی... اینجا برای این که بقیه اعضای گروهو نجات بده مجبور میشه رو ولیعهد شمشیر بکشه... که این تیکه تو ویدیو نیست : که همه مخصوصا ولیعهد با این حرکتش شوکه میشن و پسره برمیگرده به ولیعهد میگه من به این باور رسیدم که هدف گروه ما و هدف تو (منظورش اداره ی درست کشوره) یکیه.. و بعد میگه ببخشید که این حرکتو باهات انجام میدم و ولیعهد منقلب میشه و بهش میگه شمشیرتو نگه دار چون اگه بیاریش پایین از دستت میدم.. بعدم سرش داد میزنه که این یه دستوره ولی محافظه شمشیرو میاره پایین و ... بعدشم که تو ویدیو هست (اینجاش یهو به خودم اومدم دیدم دارم زار میزنم!!)
اولش میخواستم از عشق بی پروا بزارم.. ولی بعدش دیدم سریالیه که خودت باید تا تهش ببینی تا متوجهش بشی و اشکتو در بیاره :"
برا همینم به جاش از عشق در مهتاب گذاشتم.. بعد از عشق بی پروا، این دومین سریالی بود که باهاش خیلییی گریه کردم (البته دریای آبی و پزشکانم غمگین داشتن..)
یه صحنه غمگین دیگم داره از مرگ نقش دوم مرد... شاید اونم گذاشتم...
نظرات (۳۰)