شهادت حضرت رقیه
ای لعنت بر زجر چیکار کرده با این چشماش - حسن عطایی
ای لعنت بر زجر
چیکار کرده با این چشماش
پر از خونه روی لبهاش
کاری کرده که پوشونده
روی ماهشو از باباش
ای لعنت بر زجر
آخه چجور دلش اومد
به این سه ساله سیلی زد
یکی نبود بگه بس کن
رها کن موهاشو نامرد
چقدر غم داره
آخه نه النگویی داره نه خلخالی داره
نه معجر داره
چقدر غم داره
آخه رو خاکای سرد خرابه میخوابه با
لباس پاره، چقدر غم داره
گوشوارتو سکینه پس میگیره
گریه نکن عمه برات بمیره
ای لعنت بر شام
که میبینه اسیریتو
تو این کودکی پیریتو
خدا نگذره از اونکه
شکست دندون شیریتو
ای لعنت بر شام
بذار پاک کنم اشکاتو
دیدی باز خواب باباتو
الهی بمیرم عمه
آتیش سوزونده موهاتو
خرابه حالت
جای چکمهی کیه مونده بغهروی بدن ماهت
شکسته بالت
خرابه حالت
یکمی طاقت بیار بابایی از رو نیزهها میاد دنبالت
چیکار کنم دلت آروم بگیره
گرسنته عمه برات بمیره
نظرات (۱)