من هم "تب" دارم، هم سردمه :)

"Aԃɾιƙ"ʳᵃʰᵃ
"Aԃɾιƙ"ʳᵃʰᵃ

"من چند سالی است که مُرده ام.
چندسالی است که بین مردم راه میروم بدون آنکه دیده شوم.
چندسالی از آخرین روز زنده بودنم میگذرد
من خفه شدم که مُردم
بغض گلویم در یک عصر پاییزی خفه ام کرد...
فقط مرا خاک نمیکنند به جُرم زدن این نبض لعنتی !
هر شب به قبرستان اتاقى روانه میشوم؛
روی قبر نسبتا راحتی سر میگذارم
و آنقدر خیره به سقف میشوم
تا شاید..."

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

من هم "تب" دارم، هم سردمه :)

۱۳ لایک
۰ نظر

"من چند سالی است که مُرده ام.
چندسالی است که بین مردم راه میروم بدون آنکه دیده شوم.
چندسالی از آخرین روز زنده بودنم میگذرد
من خفه شدم که مُردم
بغض گلویم در یک عصر پاییزی خفه ام کرد...
فقط مرا خاک نمیکنند به جُرم زدن این نبض لعنتی !
هر شب به قبرستان اتاقى روانه میشوم؛
روی قبر نسبتا راحتی سر میگذارم
و آنقدر خیره به سقف میشوم
تا شاید..."