رمان گرگ سفید پارت اخر
چندلحظه بعد میرا. و جولیا هم اومدن وقتی دیدن گرگینه زنده هست کف و خون قاطی کردن نایت گفت من که میخوام از جنگ فاصله بگیریم شما چی ؟ همه گفتن اره اینطوری خیلی بهتره اونا به طرف بخش غربی جنگل رفتن که حاصل خیز هست ....... چندسال بعد
نایت و گرگینه با دوتا گوزن اومدن و گفتن اینم از ناهار امروز میرا که با یه سبد پر گیاهای خوراکی و کنارش دایانا با یه سبد گل اومد نینا داشت تو زمین گیاه می کاشت و لیانا هم داشت لباس ...
نظرات (۱۱)