رمان ترسناک "بی خواب"- پارت 27
کَسی رو روی میز کارم میزارم ، ورقهای پلاستیک زیر اون قرار داره . حلقهی مامان رو به انگشتش کردهام و بسیار بی نظیر بنظر میرسه . بسیار زیبا . اکنون بسیار آرامه . با وجود تمام اون خواب های بد ، شرط میبندم که سال ها به این خوبی نخوابیده . تقریبا میخوام اندکی بیشتر اون رو به حال خودش رها کنم تا از این موضوع لذت ببره . اما گمان میکنم که اکنون میتونه تا ابد بخوابه .
...
نظرات (۳)