میتیلز قسمت 45
نوربرن: اونجا اونجا
سلتی پیچید داخل یه کوچه بقیه هم پشت سرش بودن
سلتی: اینکه بن بسته!
نوربرن دستشو کشید و دویید ته کوچه
لوکاس: کجا میری؟
نوربرن: بیا …
نوربرن همینطور مستقیم داشت میرفت تو دیوار … اما از دیوار رد شد ، دیوارش گول زننده بود
سلتی: خب… لوکاس، سارادورا، بورتون، رینو و … دنیرا کو؟
لوکاس: اخ اخ فکر کنم گم شد
نوربرن : میرم دنبالش
سلتی: باشه… نوربی
نوربرن لبخند زد و رفت
لوکاس: خخخخخخخخ
سلتی: چیه؟
لوکاس: باشه … نوربییییییییی
سلتی: مرگ
نوربرن بعد از ٢ دقیقه اومد
دنیرا: نامردااااااااا همینجوری رفتیننن خوب شد این اومد
دنیرا رو به نوربرن: ایولا داری
نوربرن:^ - ^
سلتی: باور کن من هنوز نفهمیدم
نوربرن: ولش
اینو گفت و دوباره سلتیو بغل کرد
لوکاس: نظرت چیه …
نوربرن رو گرفت و رو هوا نگه داشت
لوکاس: انقدر نچسبی؟
نوربرن: هه… حسودیت میشه؟
لوکاس: خفه شو…
نوربرن تبدیل به دود شد
لوکاس: کجا رفت؟
سلتی: اونجا زیر پات
لوکاس: این چرا گربه شد ؟
نوربرن پای لوکاسو چنگ زد و صدای غرش دراورد بعدم برگشت سمت سلتی و دوباره پرید بغلش
لوکاس: من اینو میکشم…
رینو: حسود…
رینو با گفتن این حرف نصف شد
نظرات (۱)