Jack Vessalius(اعترافات در توضیحات)

۲ نظر
گزارش تخلف
پیرزنی کینه توز-^-*(نفرین بر ریاضی و فیزیک)
پیرزنی کینه توز-^-*(نفرین بر ریاضی و فیزیک)

چپتر99 صفحات15تا18
"من...ترسیده بودم.می دونی؟
اینکه دیگه ندونم کی هستم........من رو خیلی ترسونده بود.
و به همین خاطر بود....
قبل از اینکه متوجه بشم....
از لیسی متنفر شدم.
از ملاقات باهاش پشیمون شدم.
اون لحظه ای که بهم کمک کردو لعنت کردم.
هر حرفی که زد.....هر آوازی که خوند.....
شبیه هزاران زنجیری بودن.....که من رو بسته بودن.
اما.....
در اون لحظه......
متوجه شدم که......تنفری که روی صورتم نقش بسته بود......
به طرز غیرقابل انکاری.......
واقعی بود.
تا زمانی که لیسی رو داشتم.....می دونستم کی هستم.
هم احساس ناراحتی و عذاب دور بودن از اون...
هم به یاد آوردن احساس آرامش بخش نوازشش....
باعث می شدن احساس.......زنده بودن کنم.

درسته!من می خوام احساس زنده بودن کنم!
و برای این کار
به لیسی نیاز دارم!"

)http://reader.parsmanga.com/(

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

Jack Vessalius(اعترافات در توضیحات)

۴ لایک
۲ نظر

چپتر99 صفحات15تا18
"من...ترسیده بودم.می دونی؟
اینکه دیگه ندونم کی هستم........من رو خیلی ترسونده بود.
و به همین خاطر بود....
قبل از اینکه متوجه بشم....
از لیسی متنفر شدم.
از ملاقات باهاش پشیمون شدم.
اون لحظه ای که بهم کمک کردو لعنت کردم.
هر حرفی که زد.....هر آوازی که خوند.....
شبیه هزاران زنجیری بودن.....که من رو بسته بودن.
اما.....
در اون لحظه......
متوجه شدم که......تنفری که روی صورتم نقش بسته بود......
به طرز غیرقابل انکاری.......
واقعی بود.
تا زمانی که لیسی رو داشتم.....می دونستم کی هستم.
هم احساس ناراحتی و عذاب دور بودن از اون...
هم به یاد آوردن احساس آرامش بخش نوازشش....
باعث می شدن احساس.......زنده بودن کنم.

درسته!من می خوام احساس زنده بودن کنم!
و برای این کار
به لیسی نیاز دارم!"

)http://reader.parsmanga.com/(