رمان کره ای جنون عشق قسمت5پارت2

۲۱ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

پسرا با همون نگاه ترسناک به هاجین کردن که باعث سکوت هاجین شد وسوکی گفت:به نظرت دوست شدن با یه ادم هوس باز خوبه که تشویقش میکنی!؟؟منم گفتم:اولا از کجا میدونی هوس بازه دوما من که باهاش دوست نشدم سوما همش یه بوسه بود هااا
این حرفو که زدم پسرا با هم گفتن :یاااااا.!!!! بعدم بلند شدن و رفتن به سمت خروجی و منو هاجین هم به ناچار باهاشون رفتیم توی بقیه مسیر هم ساکت بودن که دوباره احساس گرسنگی شدید کردم و گفتم:این همه زحمت بکشی بری مهمونی بعدم هیچی نخوری و گشنه برگردی ...هیچکدوم حرفی نزدن که یهو هاجین یه نیشکون کوچیک از بازوم گرفت و گفت:نترس چنتا میوه واست اوردم بعدم دست کرد تو کیفشو دوتا سیب دراورد و داد بهم.منم که از سیب متنفففرررررر!!!به هر زحمتی بود سعی کردم یه تیکشو بخورم که حس کردم یکی بهم خیره شده سرمو بالا اوردم که دیدم سوکیه و یه لبخند که بیشتر شبیه پوزخند بود بااخم بهم تحویل داد گفتم :نگاه داره!؟؟جواب داد:این شکلکا چیه از خودت درمیاری!؟یاد شکلکای تگرام افتادم...راستی تلگرام داری!؟؟
_اهم چطور مگه!؟؟
_هیچی شمارتو رد کن بیاد
به سخره گفتم:شرمنده دوس پسرم نمیزاره شمارمو به کسی بدم (الکی مثلا منم دوس پسر دارم)
با این حرفم جونگوک گفت:من اجازه میدم میتونی بدی بهش ...
سوکی که پشت فرمون بود یکی زد تو سر جونگوک و گفت :اون با منه تو چی میگی!؟؟
از خل بازی پسرا خندم گرفته بود که سوکی برگشت گفت:جونگوک زیاد تحویلش نگیر دیگه بهمون امضا نمیده ها!!!{همون طور که این جمله رو میگفت امضایی که تو بیمارستان دادم بهش رو دراورده بود و تکون میداد}

نظرات (۲۱)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت5پارت2

۱۷ لایک
۲۱ نظر

پسرا با همون نگاه ترسناک به هاجین کردن که باعث سکوت هاجین شد وسوکی گفت:به نظرت دوست شدن با یه ادم هوس باز خوبه که تشویقش میکنی!؟؟منم گفتم:اولا از کجا میدونی هوس بازه دوما من که باهاش دوست نشدم سوما همش یه بوسه بود هااا
این حرفو که زدم پسرا با هم گفتن :یاااااا.!!!! بعدم بلند شدن و رفتن به سمت خروجی و منو هاجین هم به ناچار باهاشون رفتیم توی بقیه مسیر هم ساکت بودن که دوباره احساس گرسنگی شدید کردم و گفتم:این همه زحمت بکشی بری مهمونی بعدم هیچی نخوری و گشنه برگردی ...هیچکدوم حرفی نزدن که یهو هاجین یه نیشکون کوچیک از بازوم گرفت و گفت:نترس چنتا میوه واست اوردم بعدم دست کرد تو کیفشو دوتا سیب دراورد و داد بهم.منم که از سیب متنفففرررررر!!!به هر زحمتی بود سعی کردم یه تیکشو بخورم که حس کردم یکی بهم خیره شده سرمو بالا اوردم که دیدم سوکیه و یه لبخند که بیشتر شبیه پوزخند بود بااخم بهم تحویل داد گفتم :نگاه داره!؟؟جواب داد:این شکلکا چیه از خودت درمیاری!؟یاد شکلکای تگرام افتادم...راستی تلگرام داری!؟؟
_اهم چطور مگه!؟؟
_هیچی شمارتو رد کن بیاد
به سخره گفتم:شرمنده دوس پسرم نمیزاره شمارمو به کسی بدم (الکی مثلا منم دوس پسر دارم)
با این حرفم جونگوک گفت:من اجازه میدم میتونی بدی بهش ...
سوکی که پشت فرمون بود یکی زد تو سر جونگوک و گفت :اون با منه تو چی میگی!؟؟
از خل بازی پسرا خندم گرفته بود که سوکی برگشت گفت:جونگوک زیاد تحویلش نگیر دیگه بهمون امضا نمیده ها!!!{همون طور که این جمله رو میگفت امضایی که تو بیمارستان دادم بهش رو دراورده بود و تکون میداد}