رمان کوتاه ((ساعت9)) پارت بیست و یکم
من: تو دفترچه خاطرات مادرم نوشته بود بیست و نهم ژانویه بابا تصادف میکنه، از اونجا به بعد زندگیم تغییر کرد، باید اینو تغییرش بدم
لئو: احمق نشو این فقط یه رویاست تو تغییرش هم بدی چیزی عوض نمیشه
پیرزن: دخترم اگر به منطقه برنگردی نمیتونی از خواب بیدارشی
...
نظرات