Webtoon BTS 7FATES:CHAKHO _ Episode 1 Part 2

ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)
ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)

حیف کهمعلماوکارکنای یتیم خونه هیچوقت حقیقت روبهش نگفتن. در عوض،
هر وقت کهدربارهی اونامیپرسید، با چهرهی ناخوشایندی روشون روبرمیگردوندن.
واینطوری شد که همون خاطرهی محوی هم کهازمرگ پدرومادرش داشت بهته
ذهنش کشیده شد. ازاونجایی که هیچکس جوابی برای سوالش نداشت، جهها تصمیم
گرفت که خودش یهروزی اون روبفهمه.
ولی این مال زمانی بودکه خام وبیتجربهبود.
وقتی بهاندازهی کافیبزرگشد تا یتیم خونهروترک کنه،فهمید کهبعض ی چیزا باید تو
اولویت باشن. برای پیداکردن حقیقت درموردپدرومادرش باید منتظر میموند.
اول از همه، باید زندهمیموند ودووم میاورد.
درستهکهبهدنیا اومدن توی سینش یفواید زیادی داشت،ولیاون بهپول احتیاج داشت
تا بتونه هزینههای زندگیش روتامین کنه.
نمیتونستاز عهدهی هزینهی تحقیقات مرگ پدرومادرش بربیاد،وقتیمجبوربود هر
روزنگران این باشهکه شکمشرو سیرکنه.
واسه همینم جهها بیخیال اون تصمیم بزرگ شد تا کل روزکارهای نیمهوقت وکسل
کنندهی تکراری انجام بده.
همون موقعبودکه خاطراتش ازپدرومادرش هم کم رنگشد. جهها بهاین باور رسید
کهپدرومادرش اونو ول کردن. خیلیزود، اشتیاقش برای اونا به خشم ودلخوری تغییر
کرد،وتبدیل بهیهآدم بدبین ومنفی بافشد که هر روزدست وپامیزدتا ازپس مخارج
زندگیش بر بیاد؛ودرست همون موقعبودکه سر وکلهی اون مردپیدا شد.
اگهوقتی هنوزیهپسر بچهی یتیم بارویاهای بزرگ بود،واون مردبهدیدنش میاومد،
جهها بدون اینکهدوبارفکر کنه سریعپیشنهادش روقبول میکرد.
ولی تصمیم گرفت همون بچهی معصومی نباشهکهوقتیمدتها پیش غریبهای بهش قول
آبنبات میداددنبالش راهمیفتاد. به همین خاطربودکه جانگکوکدرخواستاون مردرو
ردکرد.
"حاال انگاربرام مهمه"
قبل ازاینکهبره انگشت وسطشو بهش نشون دادولیاون مردبه جای اینکهبرگرده
شروع بهتعقیبش کرد.
"هی نمیخوای بدونی چرا پدرومادرت باید اونجوری غم انگیزمیمردن؟نمیخوای بدونی
چطوری مردن؟که چطوری قبل ازمرگ شومشون فریادپر دردشون بهآسمون رسید؟"
جه ها نمیتونست لحن مردر ودرک کنه. جوری حرفمیزدکهانگارمرگ پدرومادرشو
مسخرهمیکردودر عین حال جه هاروبه خاطر فراموش کردنشون سرزنش میکرد.
"اوهواقعا؟این که خیلی ترسناکه"
"کوه اینو انگ, راز خانوادت اونجاست"
جه ها اخم کردولیازاونجایی کهپشتش بهش بودتظاهر کردکهتحت تاثیرقرارنگرفته.
"خب من که ازکوه نوردی خوشم نمیاد." به آرومی شونه هاشو باال انداخت
"جه ها"

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

Webtoon BTS 7FATES:CHAKHO _ Episode 1 Part 2

۴ لایک
۱ نظر

حیف کهمعلماوکارکنای یتیم خونه هیچوقت حقیقت روبهش نگفتن. در عوض،
هر وقت کهدربارهی اونامیپرسید، با چهرهی ناخوشایندی روشون روبرمیگردوندن.
واینطوری شد که همون خاطرهی محوی هم کهازمرگ پدرومادرش داشت بهته
ذهنش کشیده شد. ازاونجایی که هیچکس جوابی برای سوالش نداشت، جهها تصمیم
گرفت که خودش یهروزی اون روبفهمه.
ولی این مال زمانی بودکه خام وبیتجربهبود.
وقتی بهاندازهی کافیبزرگشد تا یتیم خونهروترک کنه،فهمید کهبعض ی چیزا باید تو
اولویت باشن. برای پیداکردن حقیقت درموردپدرومادرش باید منتظر میموند.
اول از همه، باید زندهمیموند ودووم میاورد.
درستهکهبهدنیا اومدن توی سینش یفواید زیادی داشت،ولیاون بهپول احتیاج داشت
تا بتونه هزینههای زندگیش روتامین کنه.
نمیتونستاز عهدهی هزینهی تحقیقات مرگ پدرومادرش بربیاد،وقتیمجبوربود هر
روزنگران این باشهکه شکمشرو سیرکنه.
واسه همینم جهها بیخیال اون تصمیم بزرگ شد تا کل روزکارهای نیمهوقت وکسل
کنندهی تکراری انجام بده.
همون موقعبودکه خاطراتش ازپدرومادرش هم کم رنگشد. جهها بهاین باور رسید
کهپدرومادرش اونو ول کردن. خیلیزود، اشتیاقش برای اونا به خشم ودلخوری تغییر
کرد،وتبدیل بهیهآدم بدبین ومنفی بافشد که هر روزدست وپامیزدتا ازپس مخارج
زندگیش بر بیاد؛ودرست همون موقعبودکه سر وکلهی اون مردپیدا شد.
اگهوقتی هنوزیهپسر بچهی یتیم بارویاهای بزرگ بود،واون مردبهدیدنش میاومد،
جهها بدون اینکهدوبارفکر کنه سریعپیشنهادش روقبول میکرد.
ولی تصمیم گرفت همون بچهی معصومی نباشهکهوقتیمدتها پیش غریبهای بهش قول
آبنبات میداددنبالش راهمیفتاد. به همین خاطربودکه جانگکوکدرخواستاون مردرو
ردکرد.
"حاال انگاربرام مهمه"
قبل ازاینکهبره انگشت وسطشو بهش نشون دادولیاون مردبه جای اینکهبرگرده
شروع بهتعقیبش کرد.
"هی نمیخوای بدونی چرا پدرومادرت باید اونجوری غم انگیزمیمردن؟نمیخوای بدونی
چطوری مردن؟که چطوری قبل ازمرگ شومشون فریادپر دردشون بهآسمون رسید؟"
جه ها نمیتونست لحن مردر ودرک کنه. جوری حرفمیزدکهانگارمرگ پدرومادرشو
مسخرهمیکردودر عین حال جه هاروبه خاطر فراموش کردنشون سرزنش میکرد.
"اوهواقعا؟این که خیلی ترسناکه"
"کوه اینو انگ, راز خانوادت اونجاست"
جه ها اخم کردولیازاونجایی کهپشتش بهش بودتظاهر کردکهتحت تاثیرقرارنگرفته.
"خب من که ازکوه نوردی خوشم نمیاد." به آرومی شونه هاشو باال انداخت
"جه ها"