خنجر به دست گرفتم . . .
تا از خودم محافظت کنم . در برابر ضربه و اسیبی که تو میتونستی بهم بزنی .
گارد گرفتم و اماده حمله بهت شدم . مثل یه مار چنبره زده . خواستم زهرمو بریزم تا نتونی منو بکشی .
اما . . .
دیدیم که تو نمیخوای اسیب بزنی . . . بلکه تو داری ازم محافظت میکنی . . .
پس خنجر رو کنار انداختم و به اغوشت رو اوردم
نظرات