وضع زندان های ایران بود

۳۱ نظر گزارش تخلف
Rey
Rey

شعر طنز
خودکار قرمز

شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز

به جرم نقض قانون اساسی
و بعضی گفتمان های سیاسی

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زنِ خویش

که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی

اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غَل و غَش

اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار

تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پُر درد

گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:

عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟
بگو بی بنده احوالت چه طور است؟

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو

من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور
بساط عِیش و عشرت جور و واجور

در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است

کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم

هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان آن هم دروغی شاخدار است

در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد

کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟

همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم

در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم

به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بِکر داریم

عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشتِ عمر، مطلوب است این جا

کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست

همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خودکار قرمز نیست این جا!

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

وضع زندان های ایران بود

۲۴ لایک
۳۱ نظر

شعر طنز
خودکار قرمز

شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز

به جرم نقض قانون اساسی
و بعضی گفتمان های سیاسی

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زنِ خویش

که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی

اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غَل و غَش

اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار

تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پُر درد

گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:

عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟
بگو بی بنده احوالت چه طور است؟

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو

من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور
بساط عِیش و عشرت جور و واجور

در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است

کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم

هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان آن هم دروغی شاخدار است

در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد

کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟

همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم

در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم

به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بِکر داریم

عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشتِ عمر، مطلوب است این جا

کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست

همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خودکار قرمز نیست این جا!