دلم برای دروغات تنگ شده

۰ نظر گزارش تخلف
Lᴏɴᴀ
Lᴏɴᴀ

وارد کافه شدم دیدمش بازم رو همون میز همیشگی نشسته بود و هیجان زده منتظر کسی بود از حرکاتش معلوم بود منتظر یه نفره یهو سرش رو برگردوند و باهم چشم تو چشم شدیم لبخندش محو شد و نگاهش پر از سردی یه روزی برق نگاهش تمام وجودم رو گرم میکرد اما الان همون نگاه باعث یخ زدن روحم شد سرش رو برگردوند بلاخره اومد کسی که منتظرش بود و این دفعه نگاه گرمی که باهاش نگاهم میکرد نصیب اون ادم جدید شد .

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

دلم برای دروغات تنگ شده

۱۲ لایک
۰ نظر

وارد کافه شدم دیدمش بازم رو همون میز همیشگی نشسته بود و هیجان زده منتظر کسی بود از حرکاتش معلوم بود منتظر یه نفره یهو سرش رو برگردوند و باهم چشم تو چشم شدیم لبخندش محو شد و نگاهش پر از سردی یه روزی برق نگاهش تمام وجودم رو گرم میکرد اما الان همون نگاه باعث یخ زدن روحم شد سرش رو برگردوند بلاخره اومد کسی که منتظرش بود و این دفعه نگاه گرمی که باهاش نگاهم میکرد نصیب اون ادم جدید شد .