رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت35)
مامان با گریه:دخترم من که بد تو رو نمیخوام من نمیخوام ببینم که تو هم مثل من با یه انتخاب اشتباه بدبخت شی.من با تعجب:انتخاب اشتباه؟.مامان:اره.من یه بچه پرورشگاهی بودم که یه خانواده که هیچوقت نفهمیدم که بودن مخارجمو به عهده گرفتن و من تونستم برم دانشگاه اونجا با پدرتو اقا صابر اشنا شدم. (یخورده مکث کردو) هر دوشون ازم خاستگاری کردن اما من به پدرت جواب مثبت دادم چون همه جوره از اقا صابر بالاتر بود. پیش خودم فکر میکردم بهترین انتخابو کردم اما ببین حالا چی شد. گریه امونشو بریده بود. رفتمو بغلش کردم. مامان:کلی بدبختی ...
نظرات (۹)