قسمت ۴۱ رمان my doctor (عکسا بخاطر این تکرارین چون هنوز از جایی که هستن بیرون نیومدن)
از زبون لی لی :
از خواب بلند که شدم کمی نشستم تا وقتی خواستم بلند بشم چشمام سیاهی نره .
بلند شدم همونطور که بسکوییت و ابنبات رو برمیداشم صورتمو شستم و به سمت چادر اونی و ووجو رفتم ایگوووووو چقدر ناز خوابیده بودن
...
نظرات (۴۵)