54 _ مجلس حضرت زهرا (س) ( شهید ابراهیم هادی )

۰ نظر گزارش تخلف
یا اباالفضل العباس (ع)♥
یا اباالفضل العباس (ع)♥

بسم الله الرحمن الرحیم
راوی:جمعی از دوستان شهید


به جلسه مجمع الذاکرین رفته بودیم،در مسجد حاج ابوالفتح.در جلسه اشعاری در فضایل حضرت زهرا (س) خوانده شد که ابراهیم آن را نی نوشت.آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی کرد.
ابراهیم از خود بی خود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدایی بلند گریه می کرد.من از این رفتار ابراهیم بسیار تعجب کردم.جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتادیم.در بین راه گفت:
«آدم وقتی به جلسه حضرت زهرا (س) وارد می شه باید حضور ایشان را حس کنه.چون جلسه متعلق به حضرت است.»
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
یک شب به اصرار من به جلسه عیدالزهرا (س) رفتیم.فکر می کردم ابراهیم که عاشق حضرت صدیقه است خیلی خوشحال می شود.
مداح جلسه،مثلا برای شادی حضرت زهرا (س) حرف های زشتی را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهیم به من اشاره کرد و با هم از جلسه بیرون رفتیم.در راه گفتم:فکر می کنم ناراحت شدید درسته!؟
ابراهیم در حالی که آرامش همیشگی را نداشت رو به من کرد و در حالیکه دستش را با عصبانیت تکان می داد گفت:توی این مجالس خدا پیدا نمی شه،همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت باشه.چندبار هم این جمله را تکرار کرد.بعدها وقتی نظر علما را در مورد این مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم.
در فتح المبین وقتی ابراهیم مجروح شد،سریع او را به دزفول منتقل کردیم و در سالنی که مربوط به بهداری بود قرار دادیم.مجروحین زیادی در آنجا بستری بودند.
سالن بسیار شلوغ بود.مجروحین آه و ناله می کردند،هیچ کس آرامش نداشت.بالاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم و ابراهیم را روی زمین خواباندیم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند.در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود،سر و صدای مجروحین بسیار زیاد بود.ناگهان ابراهیم با صدایی رسا شروع به خواندن کرد!
.....

شادی روح شهدا صلوات :)

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

54 _ مجلس حضرت زهرا (س) ( شهید ابراهیم هادی )

۹ لایک
۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
راوی:جمعی از دوستان شهید


به جلسه مجمع الذاکرین رفته بودیم،در مسجد حاج ابوالفتح.در جلسه اشعاری در فضایل حضرت زهرا (س) خوانده شد که ابراهیم آن را نی نوشت.آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی کرد.
ابراهیم از خود بی خود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدایی بلند گریه می کرد.من از این رفتار ابراهیم بسیار تعجب کردم.جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتادیم.در بین راه گفت:
«آدم وقتی به جلسه حضرت زهرا (س) وارد می شه باید حضور ایشان را حس کنه.چون جلسه متعلق به حضرت است.»
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
یک شب به اصرار من به جلسه عیدالزهرا (س) رفتیم.فکر می کردم ابراهیم که عاشق حضرت صدیقه است خیلی خوشحال می شود.
مداح جلسه،مثلا برای شادی حضرت زهرا (س) حرف های زشتی را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهیم به من اشاره کرد و با هم از جلسه بیرون رفتیم.در راه گفتم:فکر می کنم ناراحت شدید درسته!؟
ابراهیم در حالی که آرامش همیشگی را نداشت رو به من کرد و در حالیکه دستش را با عصبانیت تکان می داد گفت:توی این مجالس خدا پیدا نمی شه،همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت باشه.چندبار هم این جمله را تکرار کرد.بعدها وقتی نظر علما را در مورد این مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم.
در فتح المبین وقتی ابراهیم مجروح شد،سریع او را به دزفول منتقل کردیم و در سالنی که مربوط به بهداری بود قرار دادیم.مجروحین زیادی در آنجا بستری بودند.
سالن بسیار شلوغ بود.مجروحین آه و ناله می کردند،هیچ کس آرامش نداشت.بالاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم و ابراهیم را روی زمین خواباندیم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند.در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود،سر و صدای مجروحین بسیار زیاد بود.ناگهان ابراهیم با صدایی رسا شروع به خواندن کرد!
.....

شادی روح شهدا صلوات :)

مذهبی