آهنگ آنشرلی دکلمه نصرالله مدقالچی
آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات
از تنهایی معصومانه دست هایت
آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود
آنه اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بی کران مهربانی ها به پرواز درایی
و اینک آن شکفتن و سبز شدن
در انتظار توست در انتظار توست
نظرات