مغزشپُربود،گویینیازبودتاسرکجکندودیوانگیهایشچکهکند
یه احساسی مثل زندانی شدن توی سلولی که کلیدش دستته ، اما راه خروج نداری چون فراموش کردی که چطور میشه در رو باز کرد . کلمه های توی ذهن منم همین وضعیت رو دارن، فقط بلدن مشت بزنن به مغزم و هیچ راهی برای خروج بلد نباشن
نظرات