{رمان کره ای پیانیست}(پارت اول)[گزارش نشه لطفا]

رمان های من

۴۴ ویدیو
Anahita.Mix -۴۴ / ۱۴

{رمان کره ای پیانیست}(پارت دهم قسمت سوم)[گزارش نشه لطفا]

۲ نظر گزارش تخلف
Anahita.Mix
Anahita.Mix

اینقدر جدی باشه وقتی اون سخرانی کوتاه و تحسین برانگیزتو شنیدم فهمیدم چقدر اوضات وخیمه، جونگ بوم حالا که اینقدر دوسش داری هرچه زودتر احساس واقعیتو بهش بگو، وگرنه از دستش میدی یااا
_تبریک میگم، بالاخره تو زندگیت یه حرف درست زدی، من دیگه میرم خدافظ.
حق با سوهو عه اگه بیشتر از این معطل کنم ممکنه سوجینو از دست بدم مخصوصا با اون حرفی که امروز زدم
دیگه بسه امشب میرم و همه چی رو بهش میگم اون موقع ها واسه این حسمو بهش بروز نمی‌دادم چون نمیخواستم عضو گروه استقلال طلبا بشه اما حالا که خودش اومده تو گروه دیگه داستان فرق میکنه، امشب میرم رستورانو همه چی رو بهش میگم
با خوشحالی ماشینو روشن کردم و به سمت خونه به راه افتادم وقتی به خونه رسیدم از پله ها با سرعت بالا رفتمو از بین کتام چندتارو انتخاب کردم و انداختم رو تختم و یکی یکی جلوی آینه امتحانشون کردم و آخرشم کت توسی رنگمو انتخاب کردم. زمان گذشت و شب شد از خونه زدم بیرونو سوار ماشینم شدم بارون کمی در حال باریدن بود. ماشینو روشن کردمو راه افتادم، بعد از طی کردن یه مسیر نسبتاً طولانی به رستوران رسیدم.ماشینو پارک کردم و ازش پیاده شدم.کت توسی رنگمو مرتب کردم و به سمت رستوران رفتم. درو باز کردم و با استقبال گرم دربونا روبه رو شدم از اونا گذشتمو رسیدم به سالن رستوران که پر از آدم بود چشم گردوندم تا سوجینو پیدا کنم اما موفق نشدم برای همین جلوی یه گارسن و گرفتم و گفتم:ببخشید یه سوال داشتم ازتون، خانم مین سوجین تشریف دارن؟

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

{رمان کره ای پیانیست}(پارت دهم قسمت سوم)[گزارش نشه لطفا]

۱۲ لایک
۲ نظر

اینقدر جدی باشه وقتی اون سخرانی کوتاه و تحسین برانگیزتو شنیدم فهمیدم چقدر اوضات وخیمه، جونگ بوم حالا که اینقدر دوسش داری هرچه زودتر احساس واقعیتو بهش بگو، وگرنه از دستش میدی یااا
_تبریک میگم، بالاخره تو زندگیت یه حرف درست زدی، من دیگه میرم خدافظ.
حق با سوهو عه اگه بیشتر از این معطل کنم ممکنه سوجینو از دست بدم مخصوصا با اون حرفی که امروز زدم
دیگه بسه امشب میرم و همه چی رو بهش میگم اون موقع ها واسه این حسمو بهش بروز نمی‌دادم چون نمیخواستم عضو گروه استقلال طلبا بشه اما حالا که خودش اومده تو گروه دیگه داستان فرق میکنه، امشب میرم رستورانو همه چی رو بهش میگم
با خوشحالی ماشینو روشن کردم و به سمت خونه به راه افتادم وقتی به خونه رسیدم از پله ها با سرعت بالا رفتمو از بین کتام چندتارو انتخاب کردم و انداختم رو تختم و یکی یکی جلوی آینه امتحانشون کردم و آخرشم کت توسی رنگمو انتخاب کردم. زمان گذشت و شب شد از خونه زدم بیرونو سوار ماشینم شدم بارون کمی در حال باریدن بود. ماشینو روشن کردمو راه افتادم، بعد از طی کردن یه مسیر نسبتاً طولانی به رستوران رسیدم.ماشینو پارک کردم و ازش پیاده شدم.کت توسی رنگمو مرتب کردم و به سمت رستوران رفتم. درو باز کردم و با استقبال گرم دربونا روبه رو شدم از اونا گذشتمو رسیدم به سالن رستوران که پر از آدم بود چشم گردوندم تا سوجینو پیدا کنم اما موفق نشدم برای همین جلوی یه گارسن و گرفتم و گفتم:ببخشید یه سوال داشتم ازتون، خانم مین سوجین تشریف دارن؟