فیک اسمات جونگ کوک Hidden love پارت 5
=اهممم فک کنم گفته بودم وقتی من تو خونم زر اموالتونو نزنین ها؟
عمه:عه عمه جان کی اومدی قربونت
=نمیخواد قربونم بری اعصاب هیچکسو ندارم سکوتتون بهترین قربون صدقه رفتنه
خاله:خاله چان میگم ما داریم با هم حرف میزنیم میخوای بری بالا؟
=نه مشکل؟
خاله:هیچی عزیزم
=ممنون هوی لارا پاشو
ل:خودت پاشو به من چه؟
=پاشم؟
عمه:لارا بیا اینجا پاشو
ل:اوففففف پرو
=ببین در حدی عصبی هستم بتونم جونتو بگیرم خفه شو
م.ک:کوک نمیخوای بگی چرا انقدر عصبیی؟
=چرا میخوام بم میخوام خودمو راحت کنم عاشق شدم عاشق یکی که نمیخواد منو دلش جای دیگست من اذیتش کردم نزدیک کسی نشه ولی جلو چشام عاشق شد جلو چشام داره میشه مال یکی دیگه
م.ک:اه من متاسفم
=نمیخواد باشی
عمه:ما چیزی نمیگیم عزیزم تو اروم باش
/:رسیدم خونه عمم بردم لباسامو عوض کردن یه هانبوک مشکی تنم کردن من فقط اشک میریختم و هیچی نمیگفتم بردنم پایین و نشوندنم همه میومدن و میرفتن و حالمو میپرسیدن بدون دریافت یه جواب از من سه روز برای بابا زانو زدم تنها بچش بودم گریه میکردم اصلا حالم خوب نبود تهیونگ هم اومد اینجا خیلی کمک کرد نشسته بودم که دره کشویی باز شد و کسی وارد شد برنگشتم اومد رو به عکس بابا تعظیم کرد و یه عود برداشت و روشنش کرد کنارم زانو زد و بعد چند ثانیه نشست.
=خیلی ضعیف شدی
/ممنون که اومدی
=تو دوستمی باید میومدم
برای اولین بار بود منو دوست خودش میخوند فک میکردم ازم بدش میاد این روزا دلم میخواست فقط یکیو بغل کنم برگشتم طرفش شکه شدم چشاش پف کرده بود و دورشون کبود بود انگار گریه کرده.
نظرات (۱۳۵)