رمان گرگ سفید پارت 3
گرگ سفید و اژدها شروع کردن گرگ سفید هیچی نداشت و فقط با مشت میجنگید ولی هر ضربه اون به طور عجیبی قدرتمقدربود اژدها اعصبانی شد وگفت این قدرت رو از کجا اوردی ؟ تاحالا هیچ گرگینه ایی از این قدرت ها نداشت گرگ سفید گفت خودم هم نمیدونم اژدها گرگ سفید رو در دهانش گرفت و شروع به پرواز کرد گرگ سفید با پنجه پاهاش زبان اژدها را پاره کرد وقتی دهنش باز شد پرید بیرون و به سمت عقب پرت شد ولی با پنجه بال اژدها رو پاره کرد اژدها به کوه برخورد کرد و گرگ سفید روی زمین افتاد اژدها با نفس اتشین گرگ سفید رو به عقب پرت کرد اون از کنار جنازه شوالیه ها یه نیزه برداشت و به طرف چشم اژها پرت کرد نیزه به چشم اژدها خورد بعد اون یه سپر برداشت و با اون به نیزه ضربه زد اژدها مرد اون قلب اژدها رو دراورد و به طرف خرابه های on dead رفت وقتی به اون جا رسید وارد شد اونجا سر پله ها یه موجود عجیب که شنل سیاه. پوشیده بود و انگار صورت نداشت اون گفت دیر کردی گرگ سفید سریع حمله کرد ولی با یه ضربه نقش زمین شد اون موجود گفت تو نمیتونی منو شکست بدی به خودت زحمت نده گرگ سفید گفت: تو کی هستی ؟ اون جواب داد ببخشید خودم رو معریفی نکردم من عزرائیل هستم یکی از 4 فرشته اصلی گرگ سفید گفت بامن چیکار داری عزرائیل جواب داد پس هیچی نمیدونی باید از اول برات بگم
خب شروع میکنیم
ممنون که می خوندید
توضیحات
گرگ سفید = گرگ سفید گرگینه است فقط اسمش گرگ سفید هست
نظرات (۲)