هبوط فرشته(؟)
یکم جدی-،-
و حالا بهشت چقدر دور بود....فرشته ی مهبوط مات و مبهوت میگریست و اطراف را می نگریست ...تا چشم می دید ساختمان بود و آسمان و آسمان و آسمان....آسمان گرفته ای که بغضش بوی نم می داد... مدتی که در آنجا بود وصف بهشت را شنیده بود ظاهرا در همان حد ساده(!) بود رسیدن به آن که ماندن در آن ساده بود...اما یک چیز فرق می کرد...این جا قانونی وجود ...
نظرات (۱۰۲)