میخوام یه ماجرا شاید جالب رو براتون تعریف کنم
من یه بار تو عمرم نشستم از این پکای ارتیستا مخصوص بنگتن سفارش دادم بعد که اومد نشستم با ذوق رفتم پیش مامانبزرگم عکسا و پوستره و اینچیزا بهش نشون دادم بعد به یک عکسی رسیدیم که عکسای همه جدا جدا توش بود و جیمین با روسری بود اونجا بعدش وقتی مامان بزرگم جیمینو دید گفت چقدر این دخترهه خوشگلهه ، چقدر قشنگه و....
بعد منم زدم تو ذوقش گفتم مامان ایشون پسر هستن
بعد مامان بزرگم گفت : عه چه جالب ولی مهم اینه که در هر صورت خوشگله
تازه از تهیونگم خوشش اومد و یکم از بچه ها تعریف کرد و خب خاطره ی باحالی برام ساخت
که دوست داشتم با شما گودوا شریک بشمش
نظرات (۳۰)