پارت دوم عشق مغرور من
منم با کمر خوردم زمین از درد چشمامو رو هم فشار دادم . با هزار بد بختی از رو زمین بلند شدم . به دورو برم نگاه کردم ،تقریبا نصف بچه ها دورم جمع شده بودن.به رو به رومونگاه کردم،یک پسر رو زمین افتاده بود و داشت سعی می کرد بلند شه .اومدم برم یه چیزی بهش بگم که کمرم تیر کشید و نشستم رو زمین و از درد ناله کردم.آروم البته بادرد چشمامو باز کردم.یه دختر بالا سرم بود که با چشمای نگرانش به من زل زده بود . متوجه شد دارم نگاش می کنم
_خوبی ؟ چیزیت که نشد؟
بعد دستشو گرفت جلوم تا کمکم کنه بلندشم . در حالی که یه دستم تو دست دختره بود و یه دستم روکمرم
=آره خوبم ...فقط کمرم درد میکنه.
دختره با عصبانبت برگشت سمته پسره
_یا کیم تائه هیونگ،باز چی کار کردی که داری فرار می کنی؟
+دارم از دست جیمین فرار می کنم اوه اوه اومد بعدا دلیل اصلیش رو بهت می گم.(رو به من)معذرت
بعد پا به فرار گذاشت.بعد از سه ثانیه هم یکی دیگه
اومد
×vجرئت داری وایسا
دیونه خونس
.....................................................................
لایک و نظر please
نظرات