یادی از سهراب سپهری ازایرج گرگین-in memory of sohrab with gorgin
ای حرمت سپیدی کاغذ !
نبض حروف ما
در غیبت مرکب مشاق میزند
در ذهن حال ، جاذبه شکل از دست می رود.
باید کتاب را بست
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد ،گل را نگاه کرد ، ابهام را شنید.
باید دوید تا ته بودن.
باید به بوی خاک فنا رفت.
باید به ملتقای درخت و خدا رسید.
باید نشست
نزدیک انبساط
جایی میان بیخودی و کشف
نظرات