مرگ خونین من
دوسال است که در فراقت مینویسیم و میسراییم ولی، هیچکدام را، یارای انعکاس آنچه تو در دل ما نوشتی نیست، پس چه بهتر که سخن کوتاه کنیم و آنچه را تو نوشتی با هم بارها وبارها بخوانیم:
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو مینویسم، چون میدانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمیدانم چرا این حرفها را برایت مینویسم،
اما احساس میکنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم.
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست.
چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست...
خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
نظرات