Valayar Bazi
از خــوابـــ برگشتم بهــ تنهایی
پُل میزنم از تـو بهــ زیبایی
چِشمامو میبندمو میبینم
دُنیا رو با چشم تو میبینم
دُنیای من با عــشــق درگیره
عــشــقی کهــ تـو نباشی میمیره
عــشقــی کهــ تو دست تــو گل داده
عــشــقی کهــ بهــ دستـ من افتاده
تــو مثل من رویاتو میبافی
با دستـ من موهاتو میبافی
خورشیدو با چـشماتــ روشن کن
یکبار ماهو قسمتــ من کن
من پشتــ این پنجره میشینم
بارونو تو چشم تــو میبینم
عیبی نداره چشمتو وا کن
عیبی نداره باز غمگینم
بازی نکن با قلبـــ داغونم
من آخر بازی رو میدونم
حیفهــ بخوایم از هم جدا باشیم
من خیلی وقته با تــو هم خونم
نظرات (۲۶)