بیت المال (کتاب ۳ دقیقه در قیامت)
بسم الله الرحمن الرحیم
از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم، به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت میدادم.
پدرم خیلی به من توصیه میکرد که مراقب بیت المال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی. از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را میشنیدم.لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم، سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم، به کار شخصی مشغول نشوم. اگر
در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان میزان و کمی بیشتر، اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم که مشکلی ایجاد نشود. با خودم میگفتم: حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است. از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم.
این موارد را در نامه عملم میدیدم. جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر کن که بیت المال برگردن ندارب وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی!اتفاقاً در همانجا کسانی را میدیدم که شدیداً گرفتار هستند. گرفتار رضایت تمام مردم، گرفتار بیت المال. این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت.
یعنی به راحتی میتوانستم کسانی را که قبل از من فوت کرده اند ببینم، یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند! یا اگر کسی را میدیدم،
لازم به صحبت نبود، به راحتی میفهمیدم که چه مشکلی دارد. یکباره و در یک لحظه میشد تمام این موارد را فهمید.
من چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال به آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور، حتی آنها که بعدها به دنیا می آیند، حلالیت میطلبیدند!
اما در یکی از صفحات این کتاب قطور، یک مطلبی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم! یادم افتاد که یکی از سربازان، در زمان پایان خدمت، چند جلد کتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها اینجا بماند تا سربازهاییچی که بعداً می آیند، در ساعات بیکاری استفاده کنند.
کتابهای خوبی بود. یک سال روی طاقچه بود و سربازهایی که شیفت شب بودند، یا ساعات بیکاری داشتند استفاده میکردند.بعد از مدتی، من از آن واحد به مکان دیگرسی منتقل شدم. همراه با وسایل شخصی که میبردم، کتابها را هم بردم.
یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس کردم که این کتابها استفاده نمیشود....
منبع:سایت بلاغ و پارا صنعت
نظرات (۲)