رمان گرگ سفید پارت 19
فرمانده الف ها: میدونم اون دوستت هست ولی ما چاره دیگه ای نداریم اونا از چادور بیرون رفتم در همین لحظه جنگجو چهارم همراه با ارتش جادوگرها از راه رسیدن همه وسایل رو جمع کردن و به سمت میدان جنگ رفتن وقتی رسیدن اون طرف ارتش شیطانی رو دیدن که داره اماده میشه همه منتظر بودن که ناگهان صدایی شیپور جنگ اومد و هر رو ارتش حمله کردن چهار جنگجو به بالا ی سخره ای رفتن تا باشیطان مقابله کنن اون اونجا بود اون موجود که استخوانی شکل بود گفت : مرگ ارومی نخواهید داشت و شروع کردن میرا به کمان به سمت اون تراندازی کرد ولی ...
نظرات (۲۳)