فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 78
همون لحظه بود که یه نفر داد زد ـ عجله کنیــــــــــن ! داره میمیره !!!
هه انگار مشکلش حل شد ... مجبور نبود دیگه به صورت باباش نگاه کنه ... هردو عزیزش رو از دست داد ...
یکیشون با سوختن تو خونه ...
یکیشون با سکته قلبی ....
با زانوهاش افتاد رو زمین .
هنوز بارون میومد و هنوز رعد و برق بلند بود ...
اما دیگه صداشونو نمیشنید ... صدای گریه های بلند بچگونش و شکستن قلبش زیادی بلند بود ...
اگه فقط یکم قوی بود ...
اگه فقط یکم ترسش کمتر بود ... هیچ کدوم اینا اتفاق نمیوفتاد ...
یه جفت کفش جلوش اومد .
سرشو بلند کرد و به چشای سرد و وحشتناک پدربزرگش خیره شد ـ اینا .. اینا همش تقصیر توی حروم زادس ! حروم زاده ی به درد نخور آشغال ! تو دخترمو کشتی ! تو مادر خودتو کشتی ! توی عوضی باید به جای دختر من میمردی ! ... هیچ کلمه ای نمیتونم واسه ابراز تنفرم نسبت بهت پیدا کنم ....
نظرات (۷۱)