بهار زشت 1402
آیندهای نمانده در این روزگار زشت
دلخسته از جوانه زدن در بهار زشت
امسال عید را به سر خاک میبریم
در سوگ پر کشیدن تو از تبار زشت
سهم جهان از آن همه خوبی تو فقط
یک قبر چارگوش شده، یک حصار زشت
بیطاقتم برای رسیدن و دیدنت
در جادههای دور، ورای غبار زشت
تاریکی مجسم دنیای من شده
کابوسهای بیکسی و کولهبار زشت
شعرخوانی احسان علی آبادی: غزل «بهار زشت»
نظرات