جرررر

-۳۱۷ / ۴۸

ᴺᵒᵛᵉˡ ᵖᵃʳᵗ ¹

۳۱ نظر گزارش تخلف
⁻ᴶᵉⁿⁿᵃ ᴼʳᵗᵉᵍᵃ⁻
⁻ᴶᵉⁿⁿᵃ ᴼʳᵗᵉᵍᵃ⁻

نام رمان:خون‌آشام تنها
دختری ب اسم رونا و دوستش دنیل رفتن ک ی خونه بخرن ب ی خونه رسیدن زاهرش قشنگ و لوکس بود ولی تئوری هایی پشتش بود ک اونا نمیدونستن خوب اون خونه رو خریدن چون توی شهرشون شو*رش شده بود و زامبی بودن:) (بمولا دارم فک میکنم اینا ب ذهنم میرسه میدونم گند میزنم:( )اون خونه رو خریدن استراحت کردن دنیل رفت آب بخوره و رونا خاب بود لیوان از دستش افتاد و رونا بیدار شد و حسابی کتک بارونش کرد•-•خوب شب شد اونا رفت توی اتاق خودشون تا بخوابن ولی ی اتفاقی توی اتاق رونا افتاد....رونا بیدار شد چون انگار اون روح ها انگار داشتن سعی میکردن ک با رونا ارتباط برقرار کنن ولی رونا هم تلاش کرد آخر تونس باهاشون ارتباط برقرار کنه و باهاشون دوست شد بعد از چند روز....رونا فهمید روحا هن خوبن هم یک زهر شنگول منگول هستن:/ دنیل گشنش شده بود و یکی از روح ها تک تیرانداز بود دنیل ب رونا گفت:《《رونا من گشنمه ت این خونه هم چیزی نیست اگ بریم ت شهر ک...چی کار کنیم؟》》رونا گفت:《《ام اوکی بریم شکار》》 و اون روح تک ترانداز هم همراهشون رفت داشت ب رونا میگفت ک دنیل بگه چی کار کنه و آخر تونست ی خرگوش و ی آهو شکار کنه و ی مرغ:)

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

ᴺᵒᵛᵉˡ ᵖᵃʳᵗ ¹

۱۸ لایک
۳۱ نظر

نام رمان:خون‌آشام تنها
دختری ب اسم رونا و دوستش دنیل رفتن ک ی خونه بخرن ب ی خونه رسیدن زاهرش قشنگ و لوکس بود ولی تئوری هایی پشتش بود ک اونا نمیدونستن خوب اون خونه رو خریدن چون توی شهرشون شو*رش شده بود و زامبی بودن:) (بمولا دارم فک میکنم اینا ب ذهنم میرسه میدونم گند میزنم:( )اون خونه رو خریدن استراحت کردن دنیل رفت آب بخوره و رونا خاب بود لیوان از دستش افتاد و رونا بیدار شد و حسابی کتک بارونش کرد•-•خوب شب شد اونا رفت توی اتاق خودشون تا بخوابن ولی ی اتفاقی توی اتاق رونا افتاد....رونا بیدار شد چون انگار اون روح ها انگار داشتن سعی میکردن ک با رونا ارتباط برقرار کنن ولی رونا هم تلاش کرد آخر تونس باهاشون ارتباط برقرار کنه و باهاشون دوست شد بعد از چند روز....رونا فهمید روحا هن خوبن هم یک زهر شنگول منگول هستن:/ دنیل گشنش شده بود و یکی از روح ها تک تیرانداز بود دنیل ب رونا گفت:《《رونا من گشنمه ت این خونه هم چیزی نیست اگ بریم ت شهر ک...چی کار کنیم؟》》رونا گفت:《《ام اوکی بریم شکار》》 و اون روح تک ترانداز هم همراهشون رفت داشت ب رونا میگفت ک دنیل بگه چی کار کنه و آخر تونست ی خرگوش و ی آهو شکار کنه و ی مرغ:)