تابستان أغوشت
بسمه اللطیف
تابستان آغوشت
رسیدم از ره اکنون تا شوم مهمان آغوشت
مرا سرشار گرما کن به تابستان آغوشت
مرا در بر بگیر و با شمیم خویش مستم کن
که جانم پر بگیرد در دل بستان آغوشت
ز داغ بوسه ها شد بیشتر عمق نفسهایت
خدایا غرق خواهم گشت در طوفان آغوشت
شفای حال بیماران به سینه داری و دل را
مداوا می کنی در یک دم از درمان آغوشت
سرافکنده به زیر و مست طعم بوسه ها ماندم
سرم گوی ارادت گشته در میدان آغوشت
ز فکر دوری از آغوش تو صد بار می میرم
که من معذورم از دوری ز جانفشان آغوشت
بخوان مهدی تو حمدی و چو می بوسی لبانش را
بگیرش تنگ تر در بر به کارستان آغوشت
مهدی رستگاری
دوازدهم تیرماه سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
سوم ژوئیه سال 2021 میلادی
دفتر شعر روزگاران
نظرات