فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 65
اونروز صبح یونگی رفت خونه ی یوکی تا درمورد اون نقشه حرف بزنن . تصمیم گرفته بودن یکم برن بیرون و بگردن تا بیشتر همدیگه رو بشناسن .
شاید کاملا اتفاقی بود ولی لباساشون به طرز عجیب ولی کیوتی ست شده بود . دست همو گرفته بودن و قدم میزدن .
بعضی وقتا یکی قدم میزد و جلوتر میرفت و اون یکی با لبخند بهش خیره میشد .
یونگی شده بود فرشته ی محافظ شخصی یوکی .
با هم رفتن به یه رستوران سوشی تا یکم غذا بخورن و صدای شکماشون رو خفه کنن .
یوکی میگو مخصوص و نودل سفارش داد ولی یونگی یه ظرف رول سوشی سفارش داد .
یه میز انتخاب کردن و نشستن .
یوکی لبخند زد ـ راستش من تا حالا سوشی نخوردم. خوشمزس ؟
خب یوکی ژاپنی بود و باید سوشی تا حالا میخورد ولی مجبور بود خودشو با برنامه ی داداشش وفق بده . معمولا بخاطر برنامه ی برادرش مجبور بودن غذای سریع و آماده بخورن واسه همین سوشی تا حالا نخورده بود .
یونگی ـ اره . اگه خوب پخته بشه خوشمزس ولی اگه بد پخته بشه بدمزس .
یوکی خندید ـ خب همه غذاهارو اگه بد بپزن بدمزه میشه خنگ خخخخ
یونگی تک خند زد و با خجالت لبخند زد ـ اوهوم .درسته .
غذا سریع اماده شد و شروع کردن به خوردن . یوکی تند تند زیر چشمی به سوشی نگاه میکرد .
یونگی خندید ـ میخوای تو هم بخوری ؟
یوکی آروم با سر تایید کرد ـ میشه ؟
یونگی ـ دهنتو باز کن . بگو آاااا .
یوکی دهنشو باز کرد و یونگی سوشیو گذاشت تو دهنش .
یوکی فهمید الان یه بوسه ی غیرمستقیم داشتن و با ذوق لبخند زد .
انگار اون روز یه روز عالی برای یوکی و جنی بود .
یوکی با عجله نودلاشو میخورد و تند تند غذا میپرید تو گلوش و سرفه میکرد .
یونگی بلند شد تا بزنه به کمر یوکی ـ هییی . یکم آروم تر بخووور .
سرفه ی یوکی قطع شد و با لبخند تشکر کرد .
راستش یوکی باورش نمیشد یه همچین پسری اونو دوس داشته باشه.ولی اینو نمیدونست که یونگی از خیلی وقت پیشا یوکی رو تحت نظر داشت و دوسش داشت .
یه نظر یونگی ، یوکی یه دختر مستقل و قوی بود که براش مهم نبود بقیه اذیتش کنن یا نه . ولی وقتی دید بعد اومدن جنی اذیت کردنای اون دخترا بیشتر شد تصمیم گرفت یه کاری کنه . میتونست الکی نقش بازی کنه. نقش یه ناجی برای یوکی . لازم نبود دیگه از دور کنترلش کنه .
از طرفی همه چی برای یوکی یه رویا بود . هیچی درمورد یونگی برای یوکی واقعی نبود . به نظرش یونگی فقط داشت کمکش میکرد چون دوست جنی بود .
نظرات