در غم عشقت

فیلم و سریال

۴۵ ویدیو
Navid Jafari -۴۵ / ۹

ردپای گرگ

Navid Jafari
Navid Jafari

.
رد پای گرگ

در این مرداد گرم امسال پس از نوشتن در مورد سرب ، دوباره اشتیاق دیدن آثار دهه ۶۰ و ۷۰ سینمای کیمیایی به سراغم آمد.

همیشه در تمرینات تئاتر و یا دوره های فیلمسازی بر دو‌ عنصر تاکید بسیاری می شود ، ابتدا و پایان

برای شناخت مسعود کیمیایی نباید به آثار موخر وی استناد کرد بلکه برای درک جامع از سینمای او باید به گذشته رفت.

کیمیایی همانند تقوایی ، علی حاتمی و مهرجویی سینمای ناب را به خوبی می شناسند. سینمایی که بر خلاف سینمای امروز از دل رویداد ، گره افکنی ، ریتم و تدوین و تصویر و دیالوگ زاده می شود.

سینمای امروز وامدار تئاتر شده ، چه از حیث بازی چه از دید دکوپاژ های دوربین روی دست طولانی که قرار است قصه را روایت کند.

اما در سینمای کیمیایی تصاویر و تقطیع نماها و همزمانی با دیالوگ هاست که ماجرا را متولد می کند.

چند دقیقه ابتدایی ردپای گرگ پس از تیتراژ از نماهای بسته ای از یک ماشین کادیلاک آغاز و با نوای موسیقی تار به داخل می رود.

در همین چند دقیقه نوع دیالوگ بندی و نماها شناسنامه و ارتباط شخصیت ها را عیان می کند و حتی زمان را به ما می شناساند.

بسته شدن چاقو توسط فرامرز قریبیان که در نمای بعد به بطری نیم‌ خورده عرق کات می شود عملا او را از ادامه انچه تا پایان رخ می دهد تبرئه می کند.

و کارگردان در ۵ دقیقه جادویی در کوتاه ترین زمان ممکن مخاطب را به نحوی درگیر آدمها می کند که تا پایان همراه باشد.

کیمیایی استاد آغازهای دست نیافتنی و دیالوگ های دلنشین روزمره است ، شاعرانگی در پس حرف های عادی، رجوع کنید به فصل آغازین اعتراض ، دندان مار ، گوزنها و سلطان و....
همچنین در اکثر آثارش پایان بندی های بسیار درخشانی دارد.

اما ضعف اصلی فیلمنامه هایش عملا در میانه های رو به پایان است که نمود بیشتری پیدا می کند.
در پست های بعدی باز به او می پردازم .

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

ردپای گرگ

۵ لایک
۱ نظر

.
رد پای گرگ

در این مرداد گرم امسال پس از نوشتن در مورد سرب ، دوباره اشتیاق دیدن آثار دهه ۶۰ و ۷۰ سینمای کیمیایی به سراغم آمد.

همیشه در تمرینات تئاتر و یا دوره های فیلمسازی بر دو‌ عنصر تاکید بسیاری می شود ، ابتدا و پایان

برای شناخت مسعود کیمیایی نباید به آثار موخر وی استناد کرد بلکه برای درک جامع از سینمای او باید به گذشته رفت.

کیمیایی همانند تقوایی ، علی حاتمی و مهرجویی سینمای ناب را به خوبی می شناسند. سینمایی که بر خلاف سینمای امروز از دل رویداد ، گره افکنی ، ریتم و تدوین و تصویر و دیالوگ زاده می شود.

سینمای امروز وامدار تئاتر شده ، چه از حیث بازی چه از دید دکوپاژ های دوربین روی دست طولانی که قرار است قصه را روایت کند.

اما در سینمای کیمیایی تصاویر و تقطیع نماها و همزمانی با دیالوگ هاست که ماجرا را متولد می کند.

چند دقیقه ابتدایی ردپای گرگ پس از تیتراژ از نماهای بسته ای از یک ماشین کادیلاک آغاز و با نوای موسیقی تار به داخل می رود.

در همین چند دقیقه نوع دیالوگ بندی و نماها شناسنامه و ارتباط شخصیت ها را عیان می کند و حتی زمان را به ما می شناساند.

بسته شدن چاقو توسط فرامرز قریبیان که در نمای بعد به بطری نیم‌ خورده عرق کات می شود عملا او را از ادامه انچه تا پایان رخ می دهد تبرئه می کند.

و کارگردان در ۵ دقیقه جادویی در کوتاه ترین زمان ممکن مخاطب را به نحوی درگیر آدمها می کند که تا پایان همراه باشد.

کیمیایی استاد آغازهای دست نیافتنی و دیالوگ های دلنشین روزمره است ، شاعرانگی در پس حرف های عادی، رجوع کنید به فصل آغازین اعتراض ، دندان مار ، گوزنها و سلطان و....
همچنین در اکثر آثارش پایان بندی های بسیار درخشانی دارد.

اما ضعف اصلی فیلمنامه هایش عملا در میانه های رو به پایان است که نمود بیشتری پیدا می کند.
در پست های بعدی باز به او می پردازم .